- ابتدایی
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- پسرانه حافظان وحی
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- دخترانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه میرداماد
- پسرانه هدایت میزان
- دخترانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه6)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه5)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه4)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه1)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه7)
- پسرانه هدایت میزان(دوره اول)
- پسرانه هدایت میزان(دوره دوم)
- دخترانه هدایت میزان(دوره اول)
- دخترانه هدایت میزان(دوره دوم)
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- دخترانه حکمت
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور اول
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه3)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه2)
- دخترانه حکمت
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور دوم
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- پسرانه پیام هدایت
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- هنرستان خواجه نصیرالدین طوسی
- دخترانه رضویه
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- هنرستان رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- هنرستان پسرانه هنر و رسانه ( ماهر)
شنبه 06 آبان 1396 در 00:47
شنبه 06 آبان 1396 در 00:47
مدرسهوزندگی، جلسه چهارم
بررسی اهمیت تعلیم و تربیت در اسلام

جلسه چهارم
13/9/92
بررسی اهمیت تعلیم و تربیت در اسلام
در این جلسه به نمونههای تعریف شده از کودک، نوجوان و جوان در منابع اسلامی اشاره میکنیم. تعریفی که از کودک، نوجوان و جوان در منابع اسلامی شده است، به همه نهادهای آموزشی و پرورشی تعلیم و تربیتی توجه میکند. به خصوصیات کودک و نوجوان و جوان و تفاوتهای اینها در سنین مختلف که باید حتما توجه داشته باشید، در اینجا به چند نمونه از این روایات اشاره میکنیم و کتابهایی در این باب است که دوستان میتوانند مراجعه بفرمایند، در باب این که اساساً نگاه کتاب و سنت به کودک، نوجوان و جوان چگونه نگاهی است؟
نمونههایی به فارسی استخراج شده و گاهی هم منتشر شده است، که اساساً جامع و مانع نیست و زمینههای خیلی بیشتری برای این کار وجود دارد.
تبصرهای در این حوزه وجود دارد، چون ممکن است بعضیها فکر کنند که تفسیر ما از جوان، نوجوان و کودک و خصلتهای شخصیتی و استعدادها، منحصر فقط به آن چیزهای است که در آیات و روایات به طور مستقیم ذکر شده است. ما چنین حذف و انحصاری را از کتاب سنت نمیفهمیم، کتاب و سنت، گزارشهای عمومی راجع به انسان ذکر میکند و در بعضی از موارد هم به یک سنین خاصی از انسان توجه داده میشود. که یک خصوصیت خاص مثبت است یا منفی، منفی به لحاظ استعداد برای استفاده منفی است نه این که آن استعداد منفی باشد، اما اینجا در منابع ندیدیم که گفته باشند، شناخت کودک یا نوجوان به روش عقلی و تجربی، باب این شناخت بسته است، یا انسانشناسی، کودکشناسی، جوانشناسی به اصطلاح مفاهیم توقیفیاند، توقیفی به این معنا که فقط هرچه که عیناً و صراحتاً در کتاب و سنت آمده ما هم به آن اکتفا کنیم و هیچ تحقیق عقلی و تجربی در حوزهی روانشناسی کودک، نوجوان و جوان یا روشهای ابداعی در حوزه تعلیم و تربیت امکان شرعی یا جواز شرعی نداشته باشد. یکی از اشتباهاتی که بعضی موافقین علوم انسانیِ اسلامی که با روششناسی غلط سراغ علوم انسانی میآیند و میخواهند آن را اسلامی کنند و همین طور بعضی از مخالفین علوم انسانی اسلامی، از جمله تعلیم و تربیت اسلامی، واضح است که به اسلام مربوط است یا نیست.
بعضی از رشتهها مثل شهرسازی و معماری، ممکن است بعضیها فکر کنند ارتباطشان با مفاهیم اسلامی ضعیف یا یک ارتباط خیلی بعید است، در صورتی که این طور نیست، پیرو جلسهای که صبح با دانشجویان و اساتید دانشگاه شهید بهشتی داشتیم، برای همه روشن بود و تصدیق کردند که مکاتب مختلف در حوزه معماری و شهرسازی چرا در غرب بوجود آمده؟ به دلیل این که، همانطور که other language (زبانهای دیگر) زبانی دارد که از روی رفتار و خصوصیات اخلاقی، شخصیتی را اجمالاً میتوان فهمید. حتی از روی عطسهی انسانها شخصیتشان را اجمالاً میتوان فهمید، بعضیها بلند عطسه میکنند و بعضیها آرام عطسه میکنند. نوع عطسهکردن، نوع قلم دست گرفتن، نوع نگاه کردن؛ برای کسانی که چشمشان مصلح به نظریههای روانشناختی و تعلیم و تربیتی است، همه پیام دارد.
بقیه هم غالباً عوامانه ولی کم و بیش درست میفهمند. مثلاً در یک محفل عادی افرادی که از مجلس بیرون میآیند، در مورد نوع نشستن یا نوعِ نگاه، که تفسیر میشود به نگاه حسودانه، نگاه احمقانه، نگاه کنجکاوانه و نگاه متفکرانه یا حتی سکوت که شامل سکوت متفکرانه و یا احمقانه است، در مورد فلان شخص نظر میدهند.
در روایت ما و در مباحث وقتی در مورد معماری و شهرداری صحبت میشود، هم در مورد ساختمان حرف میزند هم نوع خیابانکشی. نوع چیدمان اسبابخانه در روابط افراد خانه تأثیر میگذارد، صندلیهای دور از هم عملا دعوت به فاصلهگیری است و صندلیهای دورهم و گردچیده شده عملاً دعوت به نشستن کنار هم و نگاه کردن چشم در چشم است. همه چیز پیام دارد سنگ، چوب، شیشه، بتون و فولاد پیام تربیتی اخلاقی و حقوقی دارد. مثلا در یک خیابان پهن یکسری از کارها را میتوان انجام داد و یکسری از کارها را نمیتوان انجام داد. همینطور در یک کوچه باریک، یعنی کوچه و خیابان هم زبان دارند؛ همانطور که بدن زبان دارد، لباس هم زبان دارد، یعنی از روی لباس آدمها کما بیش میتوان فهمید که این آدم بیحیاست یا فلانی آدم عاقلی یا فلانی آدم بینظم یا فلانی آدم احمقی است. وقتی در معماری، شهرسازی، خیاطی با حقوق انسان و کرامت انسان نسبتی وجود دارد، در مفاهیم اخلاقی دیگر هم، بحث تعلیم و تربیت خیلی واضح است.
بعضی از مخالفین علوم انسانی اسلامی و بعضی از موافقان علوم انسانی اسلامی که به روش غلطی وارد مسئله میشوند، هر دو در یک توهم مشترکاند و فکر میکنند وقتی پسوندی اسلامی برای یکی از علوم انسانی و علوم اجتماعی میآید، به مفهوم این است که باید در تکتک موارد فقط به وحی و کتاب و سنت مستقیم استناد بکنیم و فکر میکنند اگر یک جایی وارد بحث عقلی و تجربی شویم، وارد حوزه تعریف سکولار از انسان شدهایم و غالبا این دیدگاه چه به نام موافقان روانشناسی تعلیم و تربیت اسلامی و چه به عنوان مخالفان مطرح شود، نتیجه هر دو عدم تکوین منابع آکادمیک و دانشگاهی در حوزه علوم انسانی است.
ما در روششناسی این مسئله، باید برای خودمان روشن کنیم که منابع معرفت اسلامی: کتاب، سنت، عقل، تجربه و شهود درونی است. بنابراین یکسری گزارههایی است که شما در حوزه تعلیم و تربیت یا روانشانسی، جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست و ... میآورید که ممکن است این گزارهها بطور مصداقی و مشخص درآید و یا حدیثی نباشد، البته بطور کلی و عمومی حتما وجود دارد. یعنی ما در اینجا ادعا میکنیم که هیچ گزارهای در هیچیک از رشتههای انسانشناسی، علوم انسانی و علوم اجتماعی وجود ندارد که نتوان نسبت او را با مفاهیم اسلامی تایید کرد، تا آنجا که به انسان و انسانیت انسان، مربوط میشود. یعنی هر گزارهای که بنحوی: 1- ماهیت اخلاقی پیدا میکند. 2- ماهیت حقوقی پیدا میکند. 3- ماهیت هستیشناسی و انسانشناختی پیدا میکند. 4- ماهیت معرفتشناختی پیدا میکند و هر گزاره دیگری در هر علمی که چنین ماهیتی داشته باشد و به هر نحوی با انسانیت انسان در ارتباط باشد حتما آن گزارهها به اسلامی و یا غیراسلامی تقسیم میشود. منتهی گزارهی اسلامی در عرصهی تعلیم و تربیت روانشناسی با هر رشته دیگر گزارهای است که با عقل و یا برهان عقلی اثبات میشود. اگر با برهان عقلی چیزی اثبات شد، این گزارهی اسلامی است ولو به طور مشخص و مصداقی این گزاره در آیه و حدیثی نباشد. اما وقتی برهانی و عقلی باشد حجت الهی است. گزارهی تجربی تا آن حد که تجربه معتبر است نه بیشتر و نه کمتر تا همان حد که گزارهی تجربی تاییدی برای یک مسئله است. خطاپذیری بجای خود، گزاره عقلی هم خطاپذیر است و اینها تا همان حد که حجتذاتی، حجتشرعی و حجتعقلی دارد و معتبر است، ولو اینکه اشتباه باشد، چون ممکن است ما در عقل هم دچار اشتباه شویم ولی حجت است. حجت بودن و معتبر بودن، تا آنجا که به درک ما مربوط میشود به مفهوم خطاناپذیر بودن نیست. ممکن است سراغ حدیثی در حوزهی تعلیم و تربیت یا روانشناسی و یا در هر حوزه دیگری برویم اما آن را اشتباه بفهمیم. بنابراین در روششناسی و متدولوژی معرفت، هر معرفت متناسب با خودش روش تجربی دارد.
روش عقلی، برهانی، استدلالی و شهودی درونگرایی را داریم. بعضی از گزارهها راجع به انسان داریم که فقط از طریق علم حضوری قابل درک است. یعنی در واقع ما دیگران را با خودمان قیاس میکنیم. مثلاً اگر من در یک حالت خاصی باشم این احساس یا روحیه (افسردگی یا شادی) به من دست میدهد، پس دیگران هم اینگونه میباشند. با دیگران باید از طریق رفتارهای بیرونیشان و پرسشنامه و از طریق صحبتهای خودشان آشنا شد. چه بسا ممکن است گزارشی که کسی از خودش میدهد مطابق با واقعیت خودش نباشد و یا باشد. بنابراین همهی روشها در حوزهی اسلامی قرار میگیرد و اینطور نیست که جداگانه یک معرفتدینی، یک معرفتعقلی و یک معرفتتجربی داشته باشیم. معرفت اگر به روش درست از عقل، به روش درست از تجربه، به روش درست از عالم شهود و علم حضوری و یا به روش درست از کتاب سنت از وحی و شارحان وحی بدست بیاید، همه در حوزهی علوم انسانی اسلامی قرار میگیرند.
منتها طبیعتاً این گزارهها باید با هم تناقض و تعارفی نداشته باشند، چون نمیتوان دو گزاره متناقض اسلامی داشت و هرگز در چارچوب هر مکتب دیگری غیر از اسلام نیز نمیتوان دو گزاره متناقض از هم داشت.
بنابراین، توجه به این نکته لازم است، قبل از بیان روایت که از این روایت هم باید روش برداشت کنیم و هم ببینیم که مکتب چه ضعفها و چه تفاوتهایی از بشر را به رسمیت میشناسد و با توجه به آنها قصد تربیت بشر را دارد و بخشی از آیات و روایات است و بقیهی آن مثل قطعات یک پازلی است که بخشی از آن در کتاب و سنت میآید. روح و نقشهی کلی را به شما میدهند و میگویند اگر شما روایات را به فلان شکل درآورید به یک تعلیم و تربیت موفق دست خواهید یافت و بقیه قطعات پازل چه بسا با عقل، تجربه، آزمون و خطا، مشورت و ... بدست میآید، حتی بخشی از این روشها با مکاتب غیراسلامی مشترکاند، بخشی هم متفاوتاند و بخشی متناقضاند و ما باید به همه این موارد توجه کنیم. چند آیهای که برادر عزیز در اینجا تلاوت کردند مفهوم تعلیم و تربیت را کاملاً میرساند. فرمود که ما انسان را خلق کردیم از نطفهای که مرکب است از جهات مختلف استعدادها، رویکردها و گرایشهای مختلف. یعنی انسان را با ظرفیتهای متفاوت و مختلف آفریدیم، این استعدادها با فرصتهایی که در عالم است باید رشد و شکوفایی یابد و به موانعی که در برابرش است آگاهی دهیم و بگوییم که حق انتخاب داری «اما شاکراً و اما کفورا» و جالب این است که خداوند در برابر شاکر نمیفرماید کافر و میفرماید کفور یعنی خیلی کافر و خداوند به انسان میفرماید تو انتخابگری و من باید به تو آگاهی بدهم و این آگاهی را میدهم. دو مسیر کلی وجود دارد که یکی به اغلاق، زنجیر، آتش و عذاب میرسد و یکی به لذایذ و نعمتها میرسد.
و تربیت یعنی: 1- امکان رفتن به مسیرهای متعدد که این استعداد و ظرفیت به انسان داده شده. 2- داشتن آزادی و اینکه حق انتخاب داری 3- داشتن آگاهی و اینکه هر انتخابی بکنی یکسری عواقبی دارد و اصل تعلیم و تربیت این است و با سلب آزادی و آگاهی نمیتوان به تعلیم و تربیت دست یافت و آزادی و آگاهی در تعلیم و تربیت باید به گونهای باشد که مخاطب مورد نظر مقصد را بداند و بفهمد کجاست. در آن صورت خود او جلوتر شروع به حرکت میکند و نیاز به حرکت درآوردن و طناب به گردن آویختن برای حرکت در مسیر نیست بلکه خود او حرکت میکند چون هرکسی سعادت خودش را میخواهد. آگاهی، آزادی و حق انتخاب دقیقاً در این چند آیه، مفهوم تعلیم و تربیت را رساند.
قبل از بیان روایت، به عنوان نمونه اشاره میکنم به این که روی چه نکاتی از شخصیتهای کودک، نوجوان و جوان انگشت گذاشتهاند و میگویند هیچ کدام از آنهایی که حتی ظرفیتهای خطرناک در آن است را سرکوب نکنید، ولی مدیریت کنید. وعدهای که در جلسه قبل دادم میتواند مقدمهای باشد برای این بحث و آن مسئلهای است که در قرآن و حدیث در حوزهای که امروز به آن روانشناسی تعلیم و تربیت میگویند، خیلی نکات زیبا و مهم کلیدی وجود دارد که اگر اهمیتش را بدانیم به نتایج خیلی مهمی میتوان دست یافت ولی به شرطی که ماهیتش شناخته شود. نکتهی قابل عرض این است که متفکران اسلامی بیش از هزار سال قبل آثارشان به بیان زبان بدن، ارتباط روح و جسد و نکات دقیق دیگری در حوزه روانشناسی تعلیم و تربیت پرداختهاند.
روایتی که در آخر جلسه قبل عرض کردم از پیامبر(ص) در باب نسبت روح، جسد، ماده، معنای انسان و ظرفیتهای مادی و معنوی در انسان، ایشان فرمودند: «الروح التی صوره فی جسدها» ارواحی که صورتبندی شده و در همین بدن انسان روح صورتبندی میرود و شما باید بُعد روحانی و مجرد انسان و از جمله علم و دانش را بپذیرید و در عین حال ارتباط بین این صورت و جسد و این ظاهر و این باطن را با آن روح برقرار کنید.
با آثار ابن سینا و فارابی که بیش از هزار سال قبل است و هر دو پدران تفکر عقلی در جهان اسلام و در غرب شناخته شدهاند آشنا شدهایم، هر دو شیعهاند و آثارشان در غرب بعد از چند قرن ترجمه شد و تفکر عقلی فلسفی ایجاد شد. در حوزه تعلیم و تربیت وقتی علم را تعریف میکنند در حوزه فلسفه، علم را غالبا میگویند بخشی از علم علوم حسی و طبیعی است اما میگویند ماهیت علم مجرد است و مادی نیست. بعضی از فیلسوفان معرفت در جهان اسلام و فلسفه بحثی دارند و بطور خاص قهرمان آن را ملاصدرا میدانند. البته این نظریهی ملاصدرا نیست، چرا که قبل از ایشان مطرح بود و ملاصدرا به یک شکل خاصی با حرکت جوهری خودش آن را تطبیق داد. ضمن اینکه نظریهی حرکت جوهری ملاصدرا، آثار خیلی مهمی در حوزهی تعلیم و تربیت دارد و ایشان بحثی دارند تحت عنوان اتحاد عاقل و معقول. به این معنا که عالم، علم و معلوم حقیقتاً یک چیز است. یعنی اینطور نیست وقتی چیزی را به کسی در حوزهی تعلیم و تربیت آموزش میدهید، یک ذاتی ثابت است و بعد جداگانه یکبار اضافی به آن میچسبد و به یک عرض تبدیل میشود - مِثل یک شی زایدی که به آن میچسبد و در نهایت کاراییاش تغییر میکند- بلکه اگر در حوزه تعلیم و تربیت آگاهی داده میشود، ذات مخاطب تغییر میکند. تعبیر مولوی زمانی که میگوید: «تو همه اندیشهای یا تو همان اندیشهای» یعنی حقیقت جوهر ذاتی انسان غیر از این بدنش است که ابزار کارش است. و در روایت میفرماید شما به آن چیزی علم دارید که حقیقتا به آن عمل میکنید و آن چیزهای را که میدانید ولی به آن عمل نمیکنید در واقع به آنها علم ندارید و در حافظه و ذاکرهی ما وجود دارد، یعنی کلمات آن را حفظیم ولی به آن عالم نیستیم.
نکتهی قابل توجه این است که وقتی که انسان از این عالم میرود یک چیزهای به عنوان بدن و عوارض بدنی از انسان جدا میشود و یکسری اطلاعات بعد از مرگ و یا حتی قبل از مرگ از انسان جدا میشود. پیری یا بیماری یا تکانهای شدید در زمان مرگ باعث میشود بخش اعظم آگاهی از ما جدا شوند و در واقع اینها علم نیستند اینها چیزهایی هستند که در سلولهای مغز مانند آرشیوی میمانند که در ذهن و ذاکره ما وجود دارد و ما به آنها علم نداریم، ما به چیزی که جزوی از شخصیت ما شده علم داریم و آنها از ما جدا نمیشوند و ما با آنها از عالم میرویم. لذا نوع اعتقاداتی که در آموزش و پرورش و در جامعه به مخاطب منتقل میشود اگر درست منتقل شود جزو ذات او میشود. لذا ما در روایات یک بهشت و جهنم عقاید داریم، بهشت و جهنم اخلاق داریم، بهشت و جهنم اعمال داریم که در عالم برزخ به بخشی از اینها گرفتار میشویم و بخشی از اینها در قیامت کبری معنی ندارد و بخشها و مفاهیم دیگری را شامل میشود. و اگر در مورد اینها به اتفاقات قبل و اتفاقات بعد از دنیا توجه کنیم، خواهیم دید که تعلیم و تربیت چه اعماق و پهنایی پیدا میکند و این که تعلیم و تربیت قبل از تولد شروع میشود، در دوران کودکی با نطفهی پدر، شیر مادر، نوع رحم مادر، تغذیه و حتی رنگهایی که مادر در زمان آبستنی میبیند و یا صداهایی که میشوند و حالات روحی که دارد در شخصیت کودک تأثیر میگذارد. تعلیم و تربیت عملاً قبل از تولد شروع میشود و ادامه دارد تا پس از مرگ در عالم برزخ و قیامت به عقباتی که در پیش داریم، ما به این ها کاری نداریم چون در دسترس علم عادی بشر نیست و انبیاء به ما گفتهاند، ما راجع به دنیا صحبت میکنیم.
تعلیم و تربیت اسلامی تفاوتش با تعلیم و تربیت مادی این است که ارتباط عوالم را با هم میبیند، و با توجه به ارتباط این عوالم و مراحل حیات برای دنیا دستورالعمل میدهد، یعنی فقط این برهه را نمیبیند بلکه همه را میبیند.
اتحاد عقل، عاقل و معقول به خصوص اگر در غالب نظریهی حرکت جوهری تفسیر شود، یکی از مبانی بسیار متحول کننده در حوزهی آموزش و پرورش است و آثار زیادی دارد.
نظریات دیگری در حوزهی عرفان نظری، عرفان عملی، حکمت غیر صدرایی (نگاه مشایی و نگاه اشراقی) به مسائل تعلیم و تربیت و از همه مهمتر قرآن و حدیث است که مبنای اصلی است، وقتی به اینها دقت میکنیم متوجه میشویم که یک جاهایی حساسیت و دقت نشان میدهند که با نگاه مادی به تعلیم و تربیت این حساسیت و توجه وجود ندارد.
اینکه علم حقیقتاً چیست؟ و تفسیر علم چیست؟ و علم با ما چه میکند؟ مثلاً ما در مواردی میدانیم که یک کاری خوب یا بد است، ولی خلاف آن عمل میکنیم. در مبنای علمشناسی ما به آنها علم نداریم و خیال میکنیم که به آنها علم داریم، ما آنها را فقط حفظ کردهایم و عالم به آنها نیستیم. مثلاً ما به سیم لخت برق دست نمیزنیم، چون میدانیم خطرناک است و به این عالمیم و لذا محال است که این کار را انجام دهیم و این علم است. زمانی علم است که حقیقتاً براساس آن عمل میکنیم و مابقی محفوظات که در سلولهای مغزی است و قبل از مرگ در سن پیری و گاهی هم در جوانی موقع بحرانهای مرگ از یاد میرود.
گاهی یک فیلسوف نابغه به اندازهی یک کودک میفهمد، چون علم او عرضی بوده و جزو ذات او نبوده است، اما آن علمی که جزو شخصیت انسان میشود و آن قدر مهم است که به خاطر آن چیزی به نام بهشت و جهنم عقاید داریم که آیا عقاید، علم است یا جهل؟
یعنی مطابق با واقع و نفسالامر هستی و جهان و انسان است، یا نیست؟ هرکسی که آگاهیاش مطابق با حقیقت جهان و انسان باشد، به لحاظ اعتقادی و معرفتی با آگاهی (زاویه نگاه انسان به خودش و جهان) به شر، یعنی با زاویهی درست و صحیح به انسان و جهان نگاه کند، آسوده است. اکثر ما مشکلات اعتقادی داریم، یعنی جهان را درست نشناختهایم و مشکل اعتقادی یعنی مشکل علمی و مشکل معرفتی، یکی از مشکلات بزرگی که بشر را هم در دنیا و هم بعد از آن خیلی اذیت میکند، جهل به جای آگاهی است. داشتن اطلاعات غلط راجع به دنیا، مرگ، زندگی، انسان، حق، باطل و ...
قرآن میفرماید: کسانی که در این عالم کورند در عالم بعد هم نابینا هستند. یعنی کسانی که فرصتشان در این دنیا تمام میشود و به یکسری حقایق پی نمیبرند. این حقایق لزوماً در کلاس، حوزه و دانشگاه بیان نمیشود، چرا که ممکن است کسی در این مکانها نباشد و این حقایق را بفهمد و ممکن است کسی در این مکانها باشد و به این حقایق پینبرد، این مسائل تربیتی است نه محفوظات. قرآن میفرماید: کسانی که در دنیا کور و نابینا هستند و در تاریکی زندگی کردند، در عالم بعد هم در تاریکی باید حرکت کنند و این عذاب است. و بالاتر از این عذاب وجود ندارد که ما چشمهایمان بسته باشد و به ما بگویند، باید بدوی یا بقیه حرکت میکنند و چون هیچ چیز نمیبینیم، به آنها هرگز نمیرسیم. قرآن میفرماید: مجرمین از مومنین در روز قیامت سوال میکنند، چگونه در ظلمات و تاریکی به راحتی حرکت میکنید؟ میشود به سمت ما برگردی تا از نور شما برای حرکت استفاده کنیم؟ مومنین پاسخ میدهند اینجا کسی نمیتواند به کسی نور دهد به پشت سرتان برگردید، یعنی به زندگی در دنیا از آنجا خواهش کنید تا نوری داشته باشید، چون نور در اینجا ذاتی است و عرضی نیست و حقیقت خودش است و حقیقت من غیر از حقیقت تو است.
این نشان دهنده نوع آگاهی در دنیا، تعلیم و تربیت در دنیا و این که چه آثاری هم در دنیا و هم در آخرت وجود دارد. یعنی آموزش و پرورش اسلامی باید به انسان به عنوان یک پروژه ی ابدی نگاه کند و بداند اعتقادات هم اعتبارات نیست. چون بعضی ها فکر می کنند اعتقادات اعتبارات است.
این که در شب اول قبر می گویند من ربک؟ من نبیک؟ اینطور نیست که کسی با دفترچه ای آمده و سوال می کند بلکه این سوالات ذاتی و تکوینی است و حقیقت این سوالات با روح ما مطرح می شود و آنجا صحبت از جسم مادی نیست و معاد جسمانی هم که باشد از نوع این دنیا و همه خصوصیات دنیوی مادی اش نیست.
این مسئله که نوع آگاهی که با دانش آموز داده می شود علم است یا نیست، اعتقاداتی که به او منتقل می شود اعتباریات نیست، حقایق عالم حقایق را یا می دانی یا نمی دانی؟
آن وقت آن چیزی را که می دانی، آن مقداری است که در سبک زندگی انسان اثر می گذارد. بطور مثال بنده و شما در حد هزار صفحه اطلاعات داریم از این هزار صفحه ممکن است فقط به پانزده صفحه ی آن علم داشته باشیم و آن همان چیزهایی است که در زندگی من است و بقیه آن اعتبارات است.
این تعبیر که علم و عالم و معلوم یکی است، در «تعلیم و تربیت» و «آموزش و پرورش» وقتی به آن توجه می کنیم این علم چه کار می کند؟ با چه آگاهی و به چه کسی و چگونه منتقل می شود؟ و با ذات او چه می کند؟ آن هم تا ابد!
متفکران اسلامی هزار سال پیش این مباحث را بیان کرده اند، در صورتی که همین الان هم در حوزه و دانشگاه های ما به صورت ابتکاری به این موضوعات نمی پردازند بلکه طوطی وار و با ترجمه و تقلید به این مباحثمی پردازند. در آثار ابن سینا و فارابی و امثال این ها دیده می شود، با وجود این که می گویند علم مجرد است یا حتی علم به محسوسات مجرد است.
هدف از بیان اتحاد عاقل و معقول ملاصدرا این است که ایشان می فرماید عالم و معلوم نه فقط در مفاهیم عقلی و انتزاعی و تجریدی است، بلکه عالم و معلوم در مفاهیم عقلی یا شهودی یکی می شوند، حتی در علوم حسی یا تجربی هم همین طور است، یعنی حساس و حس و محسوس چرا یکی می شود؟
برای این که حتی علم حسی توسط حواس ما درک می شوند ولی هنوز علم نیستند، این انفعال حواس ما است و باید در درون ما و در درون نفس ما تجرید و انتزاعی شوند.
ذات درک و علم یک امر روحانی و معنوی است، مجرد و مادی نیست، حتی علم حسی محسوس وقتی علم می شود که علم به محسوسات این علم، دیگر مادی نیست، تجریدی است. یعنی علوم تجربی هم تجریدی می شود، وقتی تجریدی شد با نفس عالم یکی می شود.
در بخش هایی از کتاب قانون، شفا و نجات از ابن سینا و آثار سایر متفکران در این حوزه، مطالبی جالب و شنیدنی وجود دارد.
روایاتی در مورد ارتباط اخلاق با بدن، ارتباط اخلاق با غذا و رژیم غذایی و تاثیرات آن مطالبی داریم. مثلا آن هایی که گوشت زیاد می خورند خشونت در رفتارشان زیاد دیده می شود. کسانی که تا چهل روز گوشت نخوردند می توانید در گوششان اذان بگویید. در مورد نوع ازدواج، نوع نطفه چه تأثیراتی دارد روایات داریم.
در روایات داریم امام فرمودند ازدواج با فلان تیره یا قبیله باعث بروز چه ویژگی هایی در کودکتان خواهد شد. یعنی آثار نطفه، ژن و ژنتیک، آثار تغذیه، محیط خانواده و جامعه در شخصیت و روحیات و اخلاق کودکان.
بطور مثال، ام البنین که مادر حضرت عباس (ع) و چهار شهید است حضرت علی (ع) با ایشان ازدواج کردند و علت ازدواج را با ایشان به دلیل ژن شجاعت و ژنشان در این تیره و قبیله مطرح کردند. بنابراین، در مسئله تعلیم تربیت، «نطفه» اثر دارد. ما در روایت مفاهیمی چون رسانه ها، نوع حکومت، دوست ها داریم که در تعلیم و تربیت اثرگذار است و اگر اثر نداشت چرا امر به معروف نهی از منکر کنید؟
چرا می گویند برای تشکیل حکومت صالح انقلاب کنید؟ پس حکومت در تهذیب یا عدم تهذیب تعلیم و تربیت جامعه نقش دارد.
رسانه نقش دارد، آموزش و پرورش نقش دارد. در عین حال انسان نفس و روح مجرد الهی است که در عالم طبیعت با بدن ترکیب شده (الرواح التی صوره فی جسدها) یعنی تأثیرپذیر است بر عوامل مادی هم تأثیر گذار است و این حساسیت ها بین دانشمندهای ما بوده است، اما الان متأسفانه ضعیف شده و همواره ترجمه و کپی برداری می کنند از آثاری که برای هزار و یا هزار و صد سال پیش با الهام گیری از آثار اسلامی شروع کردند. تجربه ی ما نبض گیری، آزمایش، تفکر، گفتگو، یادداشت برداری، رفتارشناسی، نفس شناسی، مواجهه ی عقلانی، مواجهه ی شهودی، مواجهه ی تجربی آزمایشی با انسان ها، رفتارشان را بررسی می کردند و یادداشت برمی داشتند. برای نمونه به دو یادداشتی که برای هزارسال پیش است اشاره می کنم. درباره ی حالات وجدانی و انفعالی انسان در روان شناسی، «تعلیم و تربیت» دخالت دارد. در حوزه ی آموزش و پرورش اگر بخواهیم حالت وجدانی و انفعالی انسان را بررسی کنیم وقتی زندگی، مدنی و اجتماعی می شود و انسان با دیگران از طریق خانواده، محله، جامعهِ گروهی یا صنفی ارتباط برقرار می کند و در اثر مشارکت در زندگی مدنی و اجتماعی یکسری انفعالات روان شناختی و جسمی در انسان پدیدار می شود که شاید اگر تنها باشد این رویکرد و انفعالات در او رخ ندهد یا به این شدت نباشد. مثلاً خجالت و شرم، هزار و صد سال پیش در مورد فلسفه ی خنده و گریه متفکران اسلامی مطالعاتی داشته و کتاب هایی تدوین کرده اند. در صورتی که در قرن 19 به بعد یعنی حدوداً صد و پنجاه سال است که این مباحث در دانشگاه های غرب مطرح شده و به بررسی مسائلی همچون فلسفه خنده چیست؟
فلسفه گریه چیست؟
و فلسفه افسردگی چیست؟
پرداختند.
در حوزه روانشناسی آثاری که شما مشاهده می کنید متعلق به همین دوره ها (قرن 19 به بعد) است وگرنه اغلب با فاصله های ترجمه همین آثار اسلامی بوده است در صورتی که آثار اسلامی به هزار و صد سال پیش برمی گردد.
اگر خصوصیاتی را که در انسان است مورد بررسی قرار دهیم، متوجه می شویم انسان وقتی چیزهای کمیاب را درک می کند، یکسری انفعالات به لحاظ روان شناختی در آن ایجاد می گردد به این انفعالات گاهی تعجب گفته می شود. و به سوالاتی از قبیل:
تعجب چیست؟
چرا انسان تعجب می کند؟
ادراک چیست؟
حافظه چیست؟
خنده چیست ؟
گریه چیست؟
دلتنگی چگونه بوجود می آید؟
وقتی انسان موجودات آزاردهنده را درک می کند چرا دچار دلتنگی می شود؟
این دلتنگی چه ریشه هایی در بشر دارد؟
این دلتنگی چگونه قابل درمان است؟
دلتنگی چه وقت به گریه منجر می شود؟
چند نوع گریه داریم؟
پرداخته شده البته بخشی از این مطالب ترجمه نشده و به زبان عربی است و مراجعه به این منابع به دوستان بسیار توصیه می شود. چرا که این مطالب در حوزه ی تعلیم تربیت و روان شناسی آموزش و پرورش خیلی مهم بوده و مبنای کار است و در واقع این ها سوالاتی است که هزار و صد سال پیش در حوزه ی روان شناسی تعلیم و تربیت توسط متفکران اسلامی مطرح شده است. نظریه پردازان در حوزه تعلیم و تربیت و روان شناسی بحث هایشان را از همین جا شروع می کنند.
نسبت شرم و خجالت با عرف اجتماعی چیست؟
یعنی اگر در جامعه ای چیزی عرف است چرا خلاف آن را مخفی می کنید؟ چه موقع خجالت می کشید؟
نسبت ترس و امید چیست؟
برای هر کدام از این مطالب ده ها و صدها صفحه مطالب دقیق بحث کرده اند.
اگر گمان کنی چیزی در آینده ممکن است به تو ضرر برساند مفهوم ترس ایجاد می شود. شدت ترس با قدرت پیش بینی چه نسبتی دارد؟ یعنی شما وقتی می ترسی که پیش بینی می کنی احتمالا خطری در این زمینه به من می رسد و از اینجا ترس شروع می شود.
امید چگونه بوجود می اید؟
امید ضعیف و قوی به لحاظ روان شناختی چه عواملی دارد؟
چگونه می توان امیدی را تقویت کرد؟
اگر شما از زمان بررسی به این سوالات مطلع نبودید، این گونه فکر می کردید که این سوالات آخرین پژوهش های است که تازه ترجمه شده چون هم اکنون هم در همین سطح ها بحث می شود.
نسبت عقل و درک عقلی با انگیزه و با قوه ی نزوعیه، حالاتی در انسان ایجاد می شود که به واسطه ی آنها شخصیت انسان، شخصیت کودک به طور خاص آماده می شود برای پذیرش یک سری اصطلاحات، مانند: حیا، خنده، خجالت و... .
پیوند میان نفس و بدن از چه سنخ پیوندی است؟ و در تعلیم و تربیت چگونه باید به آن توجه داشت؟ تغییر حالات های درونی و تغییر حالات های بدنی چه نسبتی با هم دارند؟ هر عارضه ی نفسانی و هر پدیده ی روان شناختی که در کودک و نوجوان و مخاطب تعلیم و تربیت به وجود می آید، یا توام با حرکات روحی و میزان گردش خون در رگ هاست یا مقدمه بر آن است.
افرادی که روان شناسی کار کرده اند و تعلیم و تربیت خوانده اند، به اهمیت این مباحث پی می برند، که حرکات روحی و میزان حرکات خون در بدن بسته به دو حالت است. فعل و انفعالات روان شناختی، یا معطوف به بیرون است یا معطوف به درون، حرکت به خارج رفتار روان شناسی معطوف به بیرون، در آن کودک یا نوجوان و یا هر انسانی که موضوع تعلیم و تربیت است یا ناگهانی یا به صورت تدریجی است. نوع حرکت معطوف به بیرون از سنخ ناگهانی خشم، خشونت و غضب، ناگهان عصبانی می شود وعصبانیت را بروز می دهد. نوع تدریجی مانند لذت بردن است، لذت به تدریج می آید و کم و زیاد می شود، حرکت معطوف به درون گاه ناگهانی است، همچون وحشت، ترس حتی گاهی غیرقابل پیش بینی است. هیچ کس آهسته آهسته نمی ترسد بلکه ترس در یک لحظه رخ می دهد، چون اگر به تدریج آمد ترس نیست. زیرا در آنصورت شما آمادگی دارید و نمی ترسید و ترس ناگهانی است.
وحشت یا حرکت معطوف به درون، تدریجی است. مانند غم و اندوه زمانی که به بررسی آن می پردازی غم و غصه بیشتر می شود و توجه به ابعاد آن غصه را بیشتر می کند.
این ها مسائل مهمی هستند چرا که هم اکنون در حوزه ی تعلیم و تربیت اسلامی از اهمیت برخوردارند، این ها نمونه ی کوچکی است که وجود دارد و از این دست موارد بسیار زیاد و خیلی دقیق تر در این حوزه وجود دارد. نسبت ارتباط اعصاب و اخلاق و حرکت خون در بدن، چقدر راجع به این مسائل بحث شده است؟ میزان تپش قلب و نبض و نسبت آن با روحیات طرف مقابل چیست؟ انسان عصبی مزاج زود برافروخته می شود؟ یا نه یک انسان سردی است؟
انفعال تغییرات فیزیولوژیک زیادی با انفعلات روان شناختی توامان بروز می کند، افزایش سرعت و شدت ضربان قلب در گردش خون، مقدار خونی که از سوی قلب به اعضای بدن پمپاژ می شود، نوع نازک یا ضخیم بودن رگ های خونی در اعضای بدن هرکس، میزان انعطاف پوست بدن او در مقابل مقدار خون ارسال شده از قلب به اعضای بدن، انقباض رگ های خونی در پوست و اطراف بدن که چگونه مقاومت نشان می دهد؛ این ها را دسته بندی کرده و براین اساس باید انسان ها را به تیپ های مختلفی تقسیم کنیم و با هر کدام به تناسب خودش رفتار کنیم. این ها نکات مهمی در حوزه ی «تعلیم و تربیت» و «آموزش و پرورش» می باشد. ممکن است افراد عصبانی شوند و واکنش معکوس از خود نشان دهند، توجه به این نکته که افراد مزاج هایشان با هم یکی نیست در آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت اهمیت دارد.
چرا انسان در حالت خشم متوجه گرما در بدن و چهره اش می شود؟
چرا چهره انسان هنگام خشم قرمز می شود؟
توجه مربی به این مسائل در تعلیم و تربیت حائز اهمیت است. دانستن این موضوع که چگونه ارتباطی با مخاطب اثرگذار خواهد بود و روش درست متناسب با خصوصیات مخاطب چیست؟ آیا مخاطب تربیت می شود یا نابود می شود؟
انسان وحشت زده خونش به داخل حرکت می کند و چهره اش زرد می شود. حرکت معطوف به درون ناگهانی است.
با انسان وحشت زده چگونه باید سخن گفت؟
با انسانی که ترسیده چگونه باید سخن گفت؟
کدام تحقیر ضد تربیت است؟
کدام تحقیر تربیت است؟
آیا تنبیه در تعلیم و تربیت موثر است؟
روان شناسان و فیزیولوژیست هایی که در این حوزه کار می کنند با وجود تفکر غیرالهی که دارند به این مسائل حساس شده اند و به صورت تجربی این مسائل را دنبال می کنند، در صورتی که ما با وجود انسان شناسی الهی به بررسی مسائلی که از جهان اسلام شروع شده نمی پردازیم و رهایش کردیم. چرا که بعضی ها معتقدند این مسائل مادی است و نسبتی با مفاهیم الهی ندارد. هم اکنون این نظریه که آگاهی از تغییرات فیزیولوژیک با انفعال روان شناختی همزمان هستند یا بر آثار فیزیولوژیک انفعال درونی مقدم است؟
در حال حاضر، روان شناختی و روان درمانی از مباحثی است که مطرح شد.
نظریه ای که بعضی از متفکران اسلامی داده اند، هنوز طرفدارانش کمتر است، ولی هر دو نظریه ها در آثار متفکران اسلامی مطرح شده است.
حرکات عضلانی چگونه باید تفسیر شود؟ مثلاً تیک عصبی در آثار متفکران اسلامی تحت عنوان جهش و پرش عضلات مطرح است. عضلات صورت، چشم، گونه و لرزش های غیرطبیعی که در چهره افراد دیده می شود، چه معنایی دارد؟ و رابطه ی آن ها با اعصاب و اخلاق آن شخص و با شرایطش (مثلاً گرسنگی) در تعلیم و تربیت چه تأثیری دارد؟ آیا دانش آموز گرسنه آمادگی آموزش را دارد؟ یا خیلی سیر بودن که باعث خواب آلودگی و گیجی می شود مناسب تعلیم و تربیت است؟ یا حالت اعتدال باید باشد؟
این مباحث با این ظرافت و دقت هزار و صد سال پیش بین متفکران اسلامی در حوزه ی آموزش و پرورش و روان شناسی مطرح بوده است.
به یک نمونه ی خیلی جالب از ابن سینا که واقعاً نابغه است اشاره می کنیم. چرا که مطالب فوق از افراد دیگری غیر از ابن سینا هم بود.
پسر یکی از بزرگان مریض می شود، هرچه برای درمان او تلاش کردند خوب نشد، بعد از مراجعه به ابن سینا ایشان خواست که ابتدا با او (بیمار) صحبت کند و شروع کرد به صحبت کردن با بیمار، از او خواست تا در چشم های او نگاه کند، بعد از صحبت کردن با او متوجه شد که بیماری او جسمی نیست بلکه بیماری روانی دارد و مشکلش هم از نوع عشق است. ایشان نبض بیمار را می گیرد و از بیمار درخواست می کند که به چشمهای ابن سینا نگاه کند و ابن سینا اسم ده بیست دختر که بیش تر با او رفت و آمد دارند را می گوید و اسم چند مکان فلان شهر را و فلان محله را هم بیان می کند.
در نتیجه ابن سینا حتی اسم دختری را که او عاشقش شده را می گوید بدون این که با بیمار سخن بگوید پی به عشق او می برد.
دستگاه دروغ سنجی که طراحی شده بر اساس حرکت نبض و خون و رگ است و در واقع نوعی دستگاه روان شناختی است. چون واکنش اشخاص را در برابر یک سوال نگاه می کنند، به طور مثال چه زمانی ضربان قلب، حرکت خون، تورم، التهاب پوست تغییر می کند، و نوسان های مغزی چه زمانی به کار می افتد؟
چون زمانی که می خواهی دروغ بگویی باید دروغ را بسازی و فکر کنی و خون بیشتر به سلول های مغز می آید. ولی وقتی می خواهی راست بگویی نیاز به فکر کردن نداری آماده است و می گویی و عین این مباحث در آثار متفکران اسلامی وجود دارد. آن ها می گویند اگر یک سوال را ده بار در موقعیت های مختلف بپرسی متوجه می شوی که راست می گوید یا دروغ. هم اکنون در بازجویی ها این گونه عمل می کنند تا به واقعیت پی ببرند. تغییرات فیزیولوژیک، اضطراب های روان شناختی و روان کاوی، تغییر سرعت نبض، همان چیزهایی است که فیزیولوژیست ها و روان شناسان با دستگاه های دقیق به آن پی می برند و چیزی بیشتر از این نیست.
آیات و روایاتی در باب انسان به طور عام جوان، نوجوان و به طور خاص کودک را داریم، خیلی مهم هستند و توفیقی نیست. یعنی اگر کسی خلاف آن را بگوید، آن هایی را که سندش قطعی است وارد حریم انسان شناسی غیر دینی و غیراسلامی شده اند. مثلاً نگاه فرویدی، جنسیت در مفاهیم اسلامی مهم است، اما فرویدیستی نگاه کردن به قضیه متفاوت است، با دقت در مسئله جنسیت است. مسئله جنسیت در عاطفه تأثیر دارد، مثلاً پیامبر فرمودند در انتخاب هدیه رعایت تعادل بین کودکان مهم است. اما در دادن هدیه ابتدا هدیه دختر را بدهید و یا می فرماید هدیه دختر و پسر را مساوی دهید ولی اگر می خواهید بی عدالتی کنید هدیه دختر را زودتر و بیشتر بدهید. بنابراین جنسیت و نوع عاطفه و احساسات در تعلیم و تربیت اثر دارد.
نقل شده است که برای پیامبر گردنبندی را هدیه آورده بودند، ایشان دختر یک شهیدی از اصحابش را خواست و خودشان گردنبند را به گردن دختر می بندند. بنابراین نوع دادن هدیه نیز اهمیت دارد، حتی بیشتر از خود هدیه. جوان و نوجوان یک خصوصیاتی دارد که در آموزش و پرورش باید به آن توجه کرد.
اگر به لحاظ عقلی و تجربی خصوصیاتی دیگری بود که تناقض با این خصوصیات نداشته باشد اسلامی است، اما تعارض در دو گزاره نمی تواند متعلق به یک مکتب باشد. مسئله ی کرامت و شخصیت جوان که ما روایات متعددی داریم به این قضیه خیلی تاکید شده است.
روایاتی از امام صادق (ع) است که محمد بن سلیمان می گوید پدرم برای من این قضیه را تعریف کرده است. یکی از اصحاب مسن به نام ابوبصیر وارد شد و نفس نفس می زد.
امام صادق(ع) علت را بپرسید.
او گفت: پیرمرد شدم، استخوان هایم پوسیده است و نگران بعد از مرگ و عواقب آن هستم.
امام صادق (ع) فرمود: چرا به آخرت بدبین، منفی و مأیوسانه نگاه می کنی؟ ایشان فرمود شما انسان هایی که در زندگی، تلاشتان در جهت درست زندگی کردن است ولو خطا و گناهی هم می کنید، خداوند فرمودند از پیرمردها و پیرزن ها شرم می کند و آن ها را به جهنم نخواهد برد.
جوان هایتان هم جهنمی نیستند، چرا که خداوند برای آن ها کرامت قائل است و کریم تر از آن هستند که به جهنم بروند، تعادل داشتن خوف و رجاء در کنار هم خوب است. حتی خداوند در برابر سن افراد به دو حالت اشاره دارد:
در برابر پیرها تعبیر شرم و حیا بکار می برد و خجالت می کشد که پیرمرد و پیرزن مسلمان را به جهنم ببرد به دلیلی این که یک عمر اهل نماز و روزه و ... و لو اینکه خطایی هم وجود داشته باشد.
در مورد جوان می فرماید که خداوند شما را اکرام می کند و به احترام جوانیشان عذاب نخواهد کرد و خداوند در حسابرسی مدارا خواهد کرد.
کلمه ی کرامت و اکرام در جوان که خداوند فرموده یعنی شخصیت و خداوند از شکستن شخصیت جوان حیفش می آید. حتی خداوند به بعد شخصیت جوان ارزش قائل است، وقتی که امام صادق (ع) می فرمایند: خدا به خاطر کرامت و شخصیت جوان او را عذاب نمی کند، پس باید در آموزش و پرورش چقدر به مساله ی کرامت جوان و نوجوان ارزش قائل شد؟
یعنی هر تعلیم و تربیتی که کرامت دانش آموز را زیر پا بگذارد تعلیم و تربیت اسلامی نیست.
باید با کمک کرامت، دانش آموز را رشد داد. در روایاتی آمده که از همین کرامت اگر میل به کرامت درست مدیریت نشود تبدیل به جاه طلبی شده و به خود و دیگران صدمه می زند و تبدیل به عقده می شود، اما اگر درست هدایت شود با همین خصلت طبیعی که در جوان است تبدیل به موتور قوی برای رشد خودش و جامعه می شود.
البته این روایت مربوط به پیر و جوانی می شود که در مسیری درست، زندگی و حرکت می کنند.
با پیر و جوان دو نوع رفتار وجود دارد، حتی این که خداوند با دو چشم به پیر و جوان نگاه می کند مسئله مهمی است و در جوان تعبیر مراحق بکار می برد، که اشاره به بلوغ جسمی و شخصیتی دارد، به آن ها باید چه طور نگاه کرد و خصلت دیگری که در تعلیم و تربیت اسلامی باید به آن توجه داشت و در روایت به آن حساس بودند، مسئله لطافت روح کودک، نوجوان و جوان است.
در روایات فرمودند مثلاً جوانی را می بینی که گردنش کلفت و هیکل قوی دارد، فکر می کنی ستبر نشکنی است، در حالی که فوق العاده شکننده است. بر آن تاکید شده که جوان و نوجوان گاهی مثل یک کودک شکننده هستند و به احساسات آن ها به خصوص باید در آموزش و پرورش توجه کرد.
جوان و نوجوان به شدت پذیرش دارند، در روایت تاکید شده که به روح پذیرندگی در جوان و نوجوان حساس باشید.
حضرت امیر فرمودند که « انما قلب الحدث کالأرض الخالیه ما القی فیها من شیءِ قبلته» قلب جوان و نوجوان مثل یک زمین خالی آماده کشت و کار است، هیچ چیز در آن نیست و هر بذری که در آن بپاشید می پذیرد. بنابراین مراقب باشید در این زمین خالیِ بکر که آماده ی پذیرش بذر است، چه بذری می پاشید.
«ما القی فیها من شی قبلته» این جمله ی حضرت علی (ع) باید در رأس آموزش و پرورش در کل جهان اسلام قرار گیرد.
کودک، نوجوان و جوان که به مدرسه می آیند، هرکدام یک کشت زار معرفتی هستند و هر بذری در آن بکارید همان را برداشت می کنید. آموزش و پرورش و معلمی، در حال حاضر جامعه ی بیست سال آینده را می سازند. اگر می خواهید بیست سال آینده جامعه ای پر از دزد، معتاد، طلاق، خشونت، قانون شکنی داشته باشیم؛ باید اهداف، آموزش و پرورش باشد.
اگر هم بخواهید می توانید جامعه دیگری داشته باشید، مثل جامعه ی فعلی که خودمان بعد از انقلاب ساخته ایم. خوبی و بدی آن هم از آموزش و پرورش، خانواده و رسانه های خود ماست. البته دشمن تلاش خود را می کند و دشمن در همه حال بوده و هست.
در آموزش و پرورش اسلامی به روح پذیرنده ی کودک، نوجوان و جوان فوق العاده توجه کنید. چرا که متناسب با هر بذری که در آن بپاشید پاسخ می دهد و آمادگی فوق العاده زیادی دارد.
در واقع یکی از معنای این روایات این است که نسل جدید شما آینده ی نسل قدیم شما هستند. هرکس به نسل جدید ناسزا می گوید بدانید به خودش ناسزا می گوید و این ها توسط ما تربیت شده اند. البته عموماً اینطور نیست که هر دانش آموزی انعکاس همان خانواده و مدرسه بوده است، خیلی خانواده ها هستند که نسل بعد خلاف نسل قبل از هر دو جهت در می آیند.
اما عموماً اینطور نیست و نسل جدید همانی را که شما به آن آموزش دادید را پس می دهد، این تعبیر حضرت امیر است که مراقب باشید چه چیزی به خورد ذهن، قلب و روح این نسل می دهید هرچیزی را بدهید همان را پس می گیرید، « کالأرض خالیه » آماده کشت است.
بعضی ها می گویند انسان هیچ استعداد و قابلیتی ندارد و فقط پذیرنده است، در صورتی که ما می گوییم انسان فطرت الهی دارد، انسان قدرت اختیار دو عقل دارد.
گاهی ما می بینیم از یک خانواده ی آلوده بچه های پاک به وجود می آید و یا برعکس از یک خانواده پاک بچه ای آلوده بیرون می آید، نمی خواهیم بگوییم عللی، معلولی و جبری است، ولی غالباً بین رفتار دو نسل تناسب است. منتها گاهی محصول باطنی هستند و چهره ی باطن نسل قبل می باشند.
وراثت و محیط هم دخالت دارد، اما این مسئله ی برنامه ریزی که روی یک نسل می شود، آن هم دخالت دارد. آموزش روی کودک و نوجوان تأثیر رسانه و یا تبلیغات صد یا هزار برابر تأثیر زمانی است که سن آن افزایش یابد.
جمله ی مشهور امام موسی کاظم (ع) که فرمودند : « من تعلم فی شباب کان بمنزله رسم فی الحجر... » هرکس هر چیزی را به کودکی آموخت مثل حکاکی روی سنگ است.
در مدرسه ها وقتی به کودکان آموزش داده می شود، مثل این است که روی سنگ چیزی حک می کنیم و معمولاً دیگر پاک نمی شود و تا آخر عمر با او است. سن هرچه بالاتر می رود پذیرندگی ذهنی و روحی ضعیف تر می شود و شاکله ی شخصیت محکم تر می شود. قدرت تاثیرگذاری و اصلاح کمتر می شود، در کودکی و نوجوانی و جوانی اصلاح خیلی راحت تر است. اگر به خودمان رجوع کنیم کاملاً متوجه می شویم خصلت های که می توانستیم به سادگی در سن کودکی اصلاح کنیم، الان تقریباً نمی توانیم خودمان را اصلاح کنیم. نه این که محال باشد ولی آن قدر سخت است که به زحمتش نمی ارزد.
در روایت دیگر فرموند: سن وقتی کم کم بالا می رود، به جایی می رسی که مثل نقاشی روی آب است. در یک سنینی به شرایطی می رسی که هرچی حرف می زنی از یک گوش وارد و از گوش دیگر بیرون می رود و فایده ای ندارد. مثل نقاشی کردن در آب وقتی انگشت را بر می داری تصویر از بین می رود، اما کودک و نوجوان و جوان در سنینی هستند که وقتی چیزی را می گویی باور می کنند، درست یا غلط و براساس آن عمل میکند، صادق هستند. ما خودمان به آن ها دروغ گفتن را یاد می دهیم وگرنه مادرزاد دروغ گو نیستند و این ما هستیم که به آن ها آموزش می دهیم.
پیامبر فرمود: هر کودکی که به دنیا می آید مسلمان به دنیا می آید، یعنی تسلیم در برابر حق. کم کم پدر و مادر، محیط، خانواده و جامعه کودک را از فطرت فاصله می دهند و او را مسیحی ، یهودی و ... می کنند.
تفاوت تفکر کلیسای مسیحی با تفکر اسلامیاین است که مسیحیان معتقدند انسان گناه کار به دنیا می آید و برای همین غسل تعمید می دهند و می گویند انسان ذاتاً گناه کار به دنیا می آید، اما تفکر قرآنی درست ضد تفکر کلیسای مسیحیت است و می گوید هر انسانی که به دنیا می اید حنیف (یعنی فطری)، پاک و الهی و مسلمان متولد می شود.
امام صادق (ع) فرمودند: که وقتی کودک در زمان کودکی، نوجوانی و جوانی قرآن یاد می گیرد و با مفاهیم اسلامی آشنا می شود این مفاهیم اسلامی با خون و گوشتش مخلوط می شود و جزو ذات او می شود اما وقتی کسی با این مفاهیم آشنا نیست و در زمان پیری می خواهد با این مفاهیم آشنا شود، این مفاهیم، حداکثر وارد ذهنش می شود؛ جزء ذات، و شخصیتش خیلی ضعیف می شود.

هشتمین مظلوم
ماه صفر به پایان میرسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریدهایم، تا عاشورا، اربعین، بیستوهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا(ع). اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والامردی که در راه آرمان و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قلههای شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصارۀ ایمان و هدف، آمیزهای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود؛ آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ میطلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد!