- ابتدایی
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- پسرانه حافظان وحی
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- دخترانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه میرداماد
- پسرانه هدایت میزان
- دخترانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه6)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه5)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه4)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه1)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه7)
- پسرانه هدایت میزان(دوره اول)
- پسرانه هدایت میزان(دوره دوم)
- دخترانه هدایت میزان(دوره اول)
- دخترانه هدایت میزان(دوره دوم)
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- دخترانه حکمت
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور اول
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه3)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه2)
- دخترانه حکمت
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور دوم
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- پسرانه پیام هدایت
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- هنرستان خواجه نصیرالدین طوسی
- دخترانه رضویه
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- هنرستان رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
یکشنبه 28 آبان 1396 در 19:53
یکشنبه 28 آبان 1396 در 19:53
تربیت حماسی؛ چیستی و چرایی

آنچه در پی میآید، مصاحبهای مفصل با دانشمند گرانمایه، جناب حجتالاسلاموالمسلمین حاج علیاکبری، نمایندۀ مقام معظم رهبری در اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشآموزان، پیرامون زوایای مختلف «تربیت حماسی» هست؛ مصاحبهای که حاصل سالها فکر و مطالعۀ ایشان است که به طرح مقولۀ تربیت حماسی منجر شده است. تربیت حماسی کلیدی است که میتواند راهکار بسیاری از ناهنجاریها و آسیبهای جدی در حوزۀ تربیت فردی و اجتماعی باشد. در این مصاحبه، به تعریف، لزوم، ویژگیها، آسیبها و مسائل مختلف دیگر در باب تربیت حماسی پرداختهشده است که تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادهاید، اولین سؤال را اینگونه طرح میکنم: هنگامیکه مفهوم جدیدی مانند «تربیت حماسی» در فضای علمی و فرهنگی کشور مطرح میشود، قبل از بررسی محتوایی آن، این سؤال مطرح میشود که اندیشهها و الگوهای تربیتی موجود چه نقاط ضعف و ناکارآمدیهایی داشتهاند که طرح این مفهوم جدید ضروری شده است؟ به نظر میرسد که نوعی آسیبشناسی رویکردهای تربیتی رایج در کشور نیز در دل این طرح نو خوابیده است؛ اگر حضرتعالی هم موافقید، صحبت را از همینجا آغاز کنیم.
بسم ا… الرحمن الرحیم.
طبعاً همینطور که میفرمایید، این بحث به لحاظ عنوان و سبک، در زمان خودش یک رویکرد جدید محسوب میشد. از همان موقع هم به دوستان گفتم که اگر تبیین این بحث، از طرف ما تبیین مناسبی نباشد، بعداً معلوم نیست که چه چیزی از آن فهمیده شود؛ لذا این کاری که شما انجام میدهید، کار بسیار مبارکی است؛ اگرچه دیر هم هست. مبحث تربیت حماسی تقریباً مربوط به سال هشتادویک است! آن موقع که مرکز قم را تازه تأسیس کرده بودیم و جلساتی را در قم شکل دادم که در آن به مباحث تربیتی میپرداختیم؛ البته به خاطر برخی گرفتاریها، متأسفانه آنگونه که بایدوشاید به انجام نرسید.
اما در پاسخ به سؤال شما باید گفت که حقیقت این است که گفتمان موجود، پاسخگوی نیازهای زمانه نیست؛ ما باید تربیتمان متناسب بازمان باشد. حتی بر اساس توصیۀ امیرالمؤمنین(ع)، نه امروز، بلکه باید متناسب با نیاز فردا باشد؛ چون نوع کسانی که در حال تربیت شدن هستند، فرزندان فردا هستند و باید اینها را برای فردا تربیت کرد. اوضاعواحوال امروز و جریاناتی که در فضاهای گوناگون فکری و فرهنگی و تربیتی در زندگی انسان امروز هست، ما را به این ضرورت رهنمون میشود.
البته من شدیداً معتقد هستم که شیوهها باید از متن اعتقادات، مبانی و اصول ما اتخاذ شود؛ وگرنه راهی به مقصد نخواهیم برد؛ یعنی اگر بین شیوهها، مقصد و مبانی و اصول، هماهنگی و سنخیت وجود نداشته باشد و ما بخواهیم با شیوههایی که دیگران بر اساس مبانی و اصول خودشان ارائه میکنند، پیش برویم، هرگز راه بهجایی نخواهیم برد؛ به معنای دقیقتر، این همان التقاط است که متأسفانه در این سالها بسیار گرفتار آن بودهایم. پس درواقع برای آن تربیت مطلوب و مطبوع، گرفتار شیوههای غلطی هستیم که این شیوهها با اهداف و مقاصد و مبانی ما هماهنگ نیست. مضافاً بر اینکه در بین شیوههای ناب هم ما همیشه باید متناسب بازمان اجتهاد کنیم و ببینیم نیاز این زمان چیست؛ مثلاً گاهی رویکرد مطلوب ما رویکرد عاطفی است، گاهی عقلانی یا رویکردهای دیگر. بر این اساس تشخیص ما این است که در شرایط فعلی ما، آن رویکرد حماسی باید تقویت شود که راجع به آن، در ادامۀ بحث توضیحات تکمیلی را خواهم داد.
ولی اصل مسئله این بود؛ یعنی تشخیص ما این بود که تربیت حماسی، یک نیاز جدی و ضرورت مهمِ امروز ماست؛ ضمن آنکه کاملاً هم با مقصد و مبنا هماهنگ است.
با اذعان به همۀ ضعفها، آسیبها و کاستیهای الگوهای تربیتی موجود، اما مفهوم دیگری هم با عنوان «تربیت دینی» هست که در این سالها - حداقل ازنظر کمّی - بسیار موردتوجه بوده است؛ شما هم علیالقاعده مخالف باتربیت دینی نبوده و بلکه از مدافعان و دغدغهمندان چنین مفهومی هستید؛ پس چرا در کنار «تربیت دینی» که نامی شناختهشده و شفاف است، «تربیت حماسی» را مطرح کردید؟ آیا تربیت دینی (به مفهوم رایج آن) هم آسیبها و ضعفهایی داشت که شما تربیت حماسی را مطرح کردید؟
بحث اصلی ما تربیت اسلامی است. اساساً آن نظام فکری که ما در چارچوب آن صحبت میکنیم، نظام فکری اسلامی، آنهم - به تعبیر زیبای امام راحل عظیمالشأن - اسلام ناب محمدی(ص) است. تربیت اسلامی در حقیقت همه ساحتهای شخصیت انسان را پوشش میدهد و مهمترین ویژگیاش این است که نسخۀ جامعی است برای فلاح، شکوفایی و رشد انسان و ما میگوییم مقصد تربیت رشد است؛ پس یعنی این تربیت، همۀ ساحتهای شخصیت را پوشش میدهد و به رشد آنها نظر دارد؛ یعنی از بدو تا ختم برایش برنامه دارد و تا بینهایت و ابد، او را لحاظ میکند؛ اینکه او از کجا شروع کرده و تا کجا میخواهد امتداد پیدا کند. طبق همان تعبیری که علامه طباطبائی اعلی ا... مقامه شریف در آن رسایل ثلاث خوددارند که «الآنسان قبل الدنیا و فی الدنیا و بعد الدنیا»؛ یعنی آن ریشهها را در فطرت کاملاً میبیند، موقعیتی را که انسان در این دنیا دارد، نسبت او را با دنیا و برداشتهای او را از دنیا، نقشی را که باید در دنیا داشته باشد و امتداد حضور او را در منازل بعد از دنیا که قرارگاه حقیقی انسان است و اتفاقاً در آنجا هم زمینۀ شکفتن و رشد برای انسان هموار است؛ البته مطابق با توشهای که آدمی از زندگی دنیایی برداشته است.
بنابراین، ما از اساس معتقدیم که در مباحث تربیتی باید کاملاً هماهنگ با نگاه خالق هستی حرکت کنیم. در این میان، امتیاز برجستهای که نظریۀ اسلامی تربیت دارد این است که کاملاً مبتنی بر سندهای مطمئن هست. در سایر مکاتب کسی نمیتواند ادعا کند که مثلاً این مورد، عین آن چیزی است که خدای متعال خواسته است؛ چون بالاخره آیینها در مسیر زمان گرفتار تحریفها و بدعتها و فرسایشها شدهاند؛ حتی متنی که محل اجماع پیروان همان آیین باشد هم نداریم. پس این امتیاز تقریباً منحصر در اسلام است که البته به دلیل وجود نعمت عظیم قرآن کریم هست. نکتۀ دیگر اینکه ما در تفکر ناب اسلامی، ترجمههای امینی هم برای این متن داریم. این ترجمه اعم از ترجمه نظری است که از طریق اولیای کامل ارائهشده یا ارائۀ الگوهای عملی است که آنهم ترجمان قرآن کریم است؛ لذا سیرۀ عملی اولیا نیز به همین ترتیب امتیازی است که ما از آن بهرهمند هستیم و باید قدر آن را بدانیم.
بنابراین تربیت اسلامی در حقیقت نقشۀ جامع رشد، فلاح، خوشبختی و سعادت انسان است؛ آنهم – همانطور که عرض کردم - با نگاه به همۀ ساحتهای شخصیت او که همه باهم مرتبط هستند و مجموعۀ جزیرههای جداگانه نیستند؛ یعنی نمیشود شما بگویید که ساحت عقلانی با ساحت قلبی یا ساحت عملی ارتباطی ندارد! اینها مجموعههایی کاملاً مرتبط و مترابط هستند و ما در حقیقت همۀ اینها را در یک سپهر میبینیم و از آن به تربیت اسلامی تعبیر میکنیم. حتی من عنوان «تربیت دینی» را هم کلمۀ جامعی نمیدانم؛ چون معنا و مفهوم فراختری را متبادر میکند. بلکه باید گفت «تربیت اسلامی» و بعد هم قرائتمان را تعریف میکنیم که «اسلام ناب» که منظور، همان دستگاه فکری - معرفتی اهلبیت(ع) است.
پس آیا اجتهاد شما از متون دینی، «تربیت حماسی» است؟
میخواهم عرض کنم که تربیت حماسی کاملاً برگرفته از آموزههای مکتب است؛ یعنی ما چیزی اختراع یا از خودمان ابداع نکردهایم. ما باوقوف به این مبانی و بافهم مقاصدی که در تربیت اسلامی هست، سعی میکنیم پیشنهاد این دستگاه تربیتی را متناسب با شرایط و ظروف و مقتضیات خود استخراج و اجتهاد کنیم؛ در حقیقت، درست مثل سبک اجتهاد فقهی ماست. پس اینجا دو نکته هست: یک؛ ما باید مواظب باشیم که به دام التقاط نیفتیم؛ یعنی حق نداریم یکچیزی که از دین نیست، از خودمان و دیگران را به این جریان ناب الصاق کنیم. نمیخواهیم از روشهای اومانیستی، پوزیتویستی، اگزیستانسیالیستی یا دیگر مکاتب استفاده کنیم و با آن روشها به مقاصد الهی خودمان برسیم. آنهایی که حتی نتوانستند گوشهای از استعدادهای انسان را ببینند، چطور میتوانند برای انسان، آنهم در امتداد ابدیاش نسخه بدهند. پس اولاً باید مراقبت کنیم که گرفتار التقاط نشویم؛ آنطور که متأسفانه الآن در برخی مسائل تربیتیمان داریم.
نکتۀ دوم این است که باید مواظب باشیم گرفتار تحجر نشویم؛ یعنی حق نداریم در بعضی از اجتهاداتی که متناسب با زمانهای خاصی بودهاند جمود داشته باشیم. جمود بر روشها باعث میشود که دین، از کار آیی بیفتد. ضمن آنکه بسیاری از شیوههایی که به اسم دین شناخته میشود، در تحلیلی کارشناسی و دقیق، معلوم میشود که سیرۀ متشرعه (روش مسلمین) بوده است، نه دستور اسلام.
من معتقدم بحثی که ما تحت عنوان تربیت حماسی مطرح کردهایم، کاملاً منطبق بر سبکهای شناختهشدۀ اجتهاد در معارف دینی و برگرفته از خود مکتب است؛ یعنی مکتب تربیتی اسلام، قرآن حکیم و کلمات اهلبیت(ع) و سیرۀ آنها، برای امروز و با شرایط خاص امروز، به ما یک رویکرد و گفتمان روشن را پیشنهاد میکند که میتواند کارآمد و پاسخگوی نیازهای امروز ما باشد؛ روزگاری که از آن تعبیر به «عصر سرعت» میشود؛ عصر انفجار اطلاعات و عصر استحاله هویتها به نام جهانیسازی و گلوبالیزیشن؛ عصر رویاروییهای جدی بین فرهنگها یا همان تعبیر جنگ تمدنها. سؤال این است که در این زمان، دستگاه فکر اسلامی برای تربیت چه پیشنهادی میدهد؟ آیا میگوید: مثلاً فقط از سبک تربیت عقلانی استفاده کنید؟ یا برای چنین زمانی، آن وجههای از سبک تربیتی که باید غالب باشد، وجهۀ صرفاً عاطفی و احساسی است. هنگامیکه ما این وجوه را کنار هم گذاشتیم و این دستگاه فکری را موردبررسی و کنکاش قراردادیم، میبینیم که پیشنهاد این مکتب برای زمان ما تربیت به سبکی است که ما از آن به «تربیت حماسی» تعبیر کردیم؛ تربیت حماسی یعنی همان تربیت دینی ناب و معتدل، با برجستهسازی عنصر حماسه و فتوت، متناسب با نیازهای زمان. این اصلیترین نکتهای بود که من میخواستم روی آن تأکید کنم که گمان نشود ما این رویکرد را از بیرون دین آوردهایم و دنبال خلق یک شیوۀ جدید غیردینی هستیم.
پرسشی که اینجا مطرح میشود، این است که نسبت تربیت حماسی با دیگر انواع تربیت رایج در کشور چیست؟ بههرحال در این سه دهه که از انقلاب گذشته، سیستم موجود هم عنوان دینی و اسلامی را یدک میکشیده است؛ پس چه مشکل یا آسیبی در سیستم موجود بوده که شما نه پرچم یک رویکرد اصلاحی، بلکه با داعیۀ یک تغییر ساختاری در عرصۀ تربیتی واردشدهاید؟
واقعیت این است که پیروزی انقلاب اسلامی آغاز عصر بازگشت به اسلام است. در کلمات رهبر حکیم انقلاب در دیدار اخیر با بانوان قرآنی هم دقیقاً این نکته نهفته بود. ایشان فرمودند که ما واقعاً فاصلۀ زیادی با قرآن کریم پیداکرده بودیم و الآن عصر بازگشت به قرآن است. میخواهم بگویم که این بازگشت، تازه شروعشده است؛ آنهم درزمانی پیچیده و دشوار که البته همین دشواری و پیچیدگی - باکمی تأمل و تفکر - خودش کمککننده است؛ یعنی پیچیدگیهای زمان، درواقع بستر مناسبی برای پیشبرد اهداف اسلامی فراهم میکند و ما به این نکته از اعماق دل باور داریم؛ بنابراین بازگشت به اسلام، بازگشت به هویت و بازگشت به ارزشها با انقلاب اسلامی آغاز شد؛ منتها فاصله زیاد است. البته خوشبختانه طی سه دهۀ گذشته، ما تجربیات خوبی را به دست آوردیم؛ یعنی در حوزههای گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حوادثی اتفاق افتاد که بعضی از آنها، حتی ما را در پیشبرد مقاصد سرمایهدار کرد؛ حقیقتاً دفاع مقدس، یک سرمایۀ تمامنشدنی را به انقلاب اسلامی و نظام ما داد که با این گنجینۀ الهی میتوان راه را در بین سنگلاخها و موانع سخت پیش برد.
بنابراین ما باید خودمان را قدمبهقدم به سمت الگوهای اسلامی نزدیک کنیم؛ اما از این نکته هم نمیشود گذشت که متأسفانه دستگاه اجتهادیِ فقه ما در این رویارویی عظیم و این راه دشوار، آنگونه که بایدوشاید پاسخگو نبوده است. آنکسانی که باید بتوانند متناسب با نیاز زمان، نسخههای شفابخش برای این دردهای مزمن ارائه کنند، عملاً نتوانستند چنین کنند. معنی نسخه هم که واضح است؛ یعنی برنامۀ کاملاً کاربردی که ناظر به مسئله باشد. پس نمیشود با حرفهای کلی دردی را درمان کرد. البته آنها هم خوب و لازم است، منتها در جای خود، نه بهعنوان نسخۀ عمل.
غرض اینکه ازاینجهت ما ضعف بنیه داشتیم و حوزههای علمیه و شخصیتهای علمی ما برای ورود به این عرصهها ممحّض نبودند. البته به حمدا... الآن فضلای جوانی وارد این عرصه شدهاند که تلاش آنها بسیار شوقانگیز؛ اگرچه نسبت به نیاز و توقعی که هست، هنوز فاصله بسیار است.
دراینبین، ما هم بهعنوان یکنهاد غیردولتی و یک تشکل انقلابی که باید پرچم حرکتهای ناب تربیتی را در دستگاه تعلیم و تربیت بلند کند و خودش هم از آن الگوها پیروی کند، در این زمینه احساس رسالت کردهایم. ما برای رسیدن به این الگو خیلی فکر و مباحثه کردیم و با خیلی از فضلا گفتوگوهایی داشتیم تا این کار، کار متقنی باشد.
اما در بحث آسیبشناسی - که پیشنهاد «تربیت حماسی» ناظر به همین آسیبها بوده است- باید دو نکته را مطرح کنم. یک نکته اینکه دستگاه تعلیم و تربیت رسمی ما (بهطور خاص، وزارت آموزشوپرورش) ساختارهایی دارد که در آن از کتاب و محتوای درسی تا معلم و تربیتمعلم و فوقبرنامه و نظامهای ارتباطی بین این حوزهها و حتی سختافزارها وجود دارد. اما نکتۀ مهم این است که این ساختار، متناسب با نیازهای انقلاب اسلامی و نظام متحول نشد؛ یعنی اینجا ازجمله جاهایی است که در آن، انقلاب - به معنای واقعی کلمه - رخ نداد. این حرف منِ طلبه نیست که قبول آن برای بعضیها سخت باشد؛ این مطلب، جمعبندی روشنی است که رهبریِ عالیقدر و حکیم ما مطرح کردهاند. در سالهای اخیر، جزو مطالبات و توقعات جدی ایشان، تحول در آموزشوپرورش است. ایشان فرمودند که با اصلاحات فرمی و شکلی تحول صورت نمیگیرد؛ آموزشوپرورش تحول همهجانبه میخواهد که البته کار بسیار سنگینی هم هست.
در این نظام آموزشوپرورش و در این دستگاه تعلیم و تربیت، رابطۀ معلم و شاگرد مبتنی بر تعلیم و تربیت اسلامی نیست. محتواهایی که ما ارائه میکنیم، رویکرد عمومیشان رویکرد سکولاریسمی است. من به دوستان همیشه این را میگویم که وقتی از همان اول به دانشآموز گفته میشود که در کتابهای شما، یک کتاب ریاضی هست، یک کتاب فارسی، کتاب علوم و کتابهای دیگر؛ همانطور که همۀ اینها از هم جداست، یک کتاب هم دینی داری! این خودش سرآغاز سکولاریته است. از همانجا ما این نکته را میآموزیم که اصلاً بحث خدا و پیغمبر و دین یک بخش است، در عرض سایر حوزههای بشری. درحالیکه در دستگاه فکر اسلامی میگوییم که باید آن جهانبینی توحیدی در همۀ ساحتها سایه بیفکند. حال اینکه همان دینی جداشده از علوم دیگر را چگونه و با چه سبکی ارائه میکنیم، بماند! همان تعلیمات را هم در قالبهای نمرهای - که آنهم زیر سؤال است - گذاشتیم. ضمن آنکه مکملها را هم بردیم در قالبهای پرورشی و پرورشیمان را هم گاهی کاملاً فتیلهاش را پایین کشیدیم و تعطیل کردیم! اینها واقعیاتی است که کار ما را خیلی دشوار میکند.
بنابراین، آسیبی که در آموزشوپرورش هست، آسیبی کلان و ریشهای قلمداد میشود که راه برونرفت از آن فقط و فقط تحول است؛ همانکه رهبری عالیقدر فرمودند: «یک تحول همهجانبه». این هم به معنای این نیست که ما باید بایستیم که این تحول رخ بدهد! تحول، در مسیر حرکت رخ میدهد؛ یعنی همینطور که جلو میرویم، باید نقشۀ این تحول تهیه شود و مرحلهبهمرحله و باقدرت و قوت اجرا شود.
البته من بهشدت معتقدم که تا وقتی مسئولیت دستگاه تعلیم و تربیت به دولتها واگذار باشد، ما اساساً به این تحول نخواهیم رسید. یکی از علتهای این امر، حجم بالای تغییرات در ساختار دولتهاست که با این وضع، ما نمیتوانیم به آن تحولی که رهبری عالیقدر انتظار دارند برسیم؛ لذا من جداً معتقدم که باید این ساختار از اساس متحول شود. ما با «وزارت» آموزشوپرورش بهجایی نمیرسیم و این دستگاه حتماً باید با نگاه متفاوتی دیده شود و الا یک وزیر طی چهار سال با یک مجلسی که توقعات گوناگونی از او دارند، آنهم با ساختارهای ناکارآمد و فرسوده و بوروکراسیهای اداری پیچیده که ما در حوزههای اجرایی داریم، اگر وزیری خیلی هم خوب عمل کند، درنهایت میتواند یک کارپرداز خوب برای آموزشوپرورش باشد؛ نه مدیر تحول. مدیر تحول حتماً باید فراتر از یک حوزۀ سیاسی متزلزل قرار بگیرد و اینیک بحث کلیدی است.
مسئلۀ بعدی که میشود بهعنوان یک آسیب مطرح کرد، گرفتاری ما به یک نوع «سانتی مانتالیزم تربیتی» است.
فکر میکنم این سانتی مانتالیزم تربیتی تعبیر دیگری است ازآنچه شما در سالهای گذشته به «تربیت گلخانهای» یادکردهاید که به نظر میرسد برای شناخت و تصور صحیح از تربیت حماسی، باید این نوع تربیت را فهمید. پس بفرمایید منظور از تربیت گلخانهای چیست؟ آیا تربیت گلخانهای ناظر به یک مکتب، سبک یا ایدئولوژی تربیتی خاص است یا اینکه شمول بیشتری دارد؟ محصول تربیت گلخانهای چیست؟ آیا آموزشوپرورش ما گلخانهای تربیت میکند؟ به تربیت گلخانهای چه ایراداتی وارد است؟
این همان است که اشاره کردم در شیوهها هم دچار مشکل هستیم. من ابتدا میگفتم «سوسولیزم تربیتی»؛ بعد که سعی کردیم با یک عنوان زیباتری بیانش کنیم، گفتیم «تربیت گلخانهای»؛ یعنی تربیتی بسیار سطحی.
در مدلی که ما الآن به آن مبتلا هستیم، عنصری که قرار است در فرآیند تربیت متحول شود، خودش نمیجوشد، نمیبالد و شکفته نمیشود؛ بلکه در فرآیند تربیت، حاشیهنشین است! مخصوصاً در مقاطعی که مقاطع حساس و سرنوشتساز تربیت بهحساب میآید، میبینیم که این عنصر، یک عنصر کاملاً ضعیف و خودباخته تلقی میشود. البته این مسئله بیان مفصلی میطلبد و دامنهاش نیز بسیار فراتر از آموزشوپرورش است؛ منتها کارگاه اصلی آن آموزشوپرورش است. اگرچه در حوزههای دیگر مانند صداوسیما، روابط اجتماعی ما، فرآیندهای شکلگیری و روابط اجتماعی نیز وجود دارد.
این نکته ازاینجهت مهم است که انقلاب آمد تا اتفاقاً همین را تغییر دهد. انقلاب، یک نوع بازگشت به خویشتن و یک نوع خودآگاهی و خودباوری را در کالبد جامعه دمید. بعد هم اتفاقاتی افتاد که این مسئله را عینیتر و کاملتر کرد؛ جریان انقلاب اسلامی و بعد هم، دوران طلایی دفاع مقدس. آن آهنگی که برای تربیت در جامعه ما پیشگرفته شد، همین تربیت حماسی بود که محصولش ساختهشدن انسانهای بزرگ بود، در سنین کم! بعداً عرض خواهم کرد که تربیت حماسی، یکی از ویژگیهایش همین سرعت عجیب شکفتن استعدادهاست. این را هم خواهم گفت که ما چون در عصر سرعت زندگی میکنیم، واقعاً باید برویم سراغ تربیتی با این خصوصیت.
واقعیت این است که من احساس میکنم بعد از دوران دفاع مقدس، بیش از یک دهه، جامعۀ ما - خصوصاً در حوزههای فرهنگی تربیتی- گرفتار رخوت و رکود شد. آنچه در بخش تربیت اتفاق افتاد، این بود که به مدلهای پرستاران دامن زدند که درست نقطۀ مقابل تربیت کنشگر، پویا و فعال که در آن، سهم اصلی تربیت به خودِ عنصر تحت تربیت (مربّا) داده میشود. در آن دوره، وقتی من نوع رابطۀ والدین را با بچهها میدیدم بهشدت نگران میشدم؛ ادبیاتی که رایج شده بود، واقعاً نگرانکننده بود. همینطور بود نوع مواجههای که در مدرسهها با بچهها و دانشآموزان میشد. حتی در فضای دبیرستان که فرض و انتظار بر این است که هرکدام از این بچهها باید بتوانند خودشان یک مدرسه را اداره کنند - و من یقین دارم که اگر ما واقعاً به آنها میدان بدهیم، اینها واقعاً میتوانند محیطی مثل مدرسه را بهراحتی اداره کنند - ما اینها را تحت یک سیستم پرستاران گذاشتیم که دائماً باید به آنها رسیدگی شود؛ بهجای تربیت نسل مسئول، نسلی مطالبهگر و پُرتوقع درست کردیم. در خانواده هم اگر والدین در برابر خواستههای پایانناپذیر بچهها از سبک تربیتی صحیحی برخوردار نباشند، این خواستهها همچنان ادامه مییابد و بیشتر هم میشود. کار بهجایی میرسد که آن بچه، حتی وقتیکه سن استقلالش رسیده، هنوز وابسته است.
پس با این حساب، تربیت حماسی در یک وجه آن، مقابله باتربیت گلخانهای است!
بله؛ دلیلش این است که ما چطور میتوانیم با یک نسل وابسته، کشوری مستقل داشته باشیم؟! چطور میتوانیم با یک نسل ترسو و شکننده، یا نسلی که احساس خودکمبینی میکند، قلههای بزرگ را فتح کنیم؟! در حقیقت، تربیت حماسی به مصاف گفتمانی که الآن در حوزۀ تعلیم و تربیت به آن مبتلا هستیم، میرود.
آنچه از کلام شما دربارۀ تربیت گلخانهای برداشت شد، یکی بیمسئولیتی و مسئولیت ناپذیری است و دیگری رکود و سکون؛ آیا درست است؟
بله؛ یکی از چیزهایی که من به خود بچهها هم گاهی میگویم، این است که بدانند چه بلایی سرشان میآید. درس میخواند؛ اما در خانواده، هیچ احساس مسئولیتی نمیکند؛ فقط و فقط درس میخواند؛ همین! اینکه گفتم ساختارهایمان معیوب است، یک نمونهاش همین است؛ انگار این دخترخانم یا آقاپسر، تا سالهای خیلی زیادی از انجام مسئولیتهای مختلف زندگی معاف هستند! دورۀ سربازی را هم - که یکوقتی برای ساختن مرد تلقی میشد - آنقدر حواشیاش را زدیم که تا حد زیادی از آن کارآیی افتاد. این مسئله، جزو دردها و آسیبهای مزمن ماست که نسخۀ درستی میطلبد. برای اینکه این اتفاق بیفتد، هم باید کارکردهای تربیتی خانواده را متحول کنیم، هم کارکردهای تربیت مدرسه را و هم فضاهای رسانه را؛ همه را باید متناسب با این رویکرد تغییر دهیم تا به نتیجه برسیم.
با کسب اجازه از حضرتعالی، میخواهم بحث راکمی به این سمت ببرم که ما با چه ضرورتهایی در عرصۀ داخلی و بینالمللی مواجهایم که باید تغییر در سیستم تربیتی را در اولویتهای کاری کشور قرار دهیم؟ آیا ضرورت ویژهای حس میشود، که تربیت حماسی پاسخگوی آن است؟
عصر کنونی - به تعبیری – عصر «نبرد هویتها» هست؛ یا تعبیر «جنگ تمدنها» یا «جنگ فرهنگها» که به نظر من هیچکدام از این دو دقیق نیست؛ مسئله، مسئلۀ جنگ هویتهاست. در زمانۀ ما یک هویت طاغوتی با منطقی طاغوتی سعی میکند که هویت سایرین را استحاله و در خودش هضم کند. الآن به شکل جالبی مشاهده میکنیم که حوزههای مختلف تعلیم و تربیت در دنیا هم برای اینکه بتوانند از هویت خودشان در این عرصۀ استحالۀ هویتها نگهبانی کنند، به دنبال الگوهایی از متن جامعۀ خود هستند که من در تحقیقات شخصیام نمونههایی از اینها را در بعضی از حوزههای تربیتی دیدم. جالبتر اینکه الآن متفکران تعلیم و تربیت در بعضی جوامع اروپایی هم در برابر فرآیند آمریکایی کردن - که پشتصحنۀ جریان جهانیسازی است - کاملاً گارد گرفتهاند و برای حفاظت از هویت خودشان به دنبال چنین روشهایی هستند!
یکی از سؤالات مهم بحث ما، مبانی تربیت حماسی است. البته شما اشارۀ کلی داشتید مبنی بر اینکه در یک فرایند اجتهادی، از آموزههای اسلامی به تربیت حماسی رسیدهاید؛ اما شاید بهتر باشد که مفصلتر به آن پرداخته شود.
به نکتۀ بسیار مهمی اشاره کردید؛ چراکه مبانی برای ما مهم است؛ زیرا ما میخواهیم یک شیوۀ تربیتی مستند به تربیت اسلامی را مطرح کنیم؛ بنابراین، جا دارد که مبانیاش بیشتر مورد تأکید قرار گیرند و مشخص شوند.
همانطور که عرض کردم، ما معتقدیم تربیت حماسی پیشنهاد دستگاه تربیت اسلامی برای عصر ماست. با این نگاه، باید این مبانی کمی بیشتر تبیین شوند. من نکاتی را برای نمونه عرض میکنم که به نظرم میتواند در این تبیین به ما کمک کند. یکی از این محورها، بحث زندگی جهادی یا به تعبیر دیگر، تربیت جهادی است. «جهاد» از آن کلیدواژههایی است که به شکل وسیع در قرآن کریم و سیرۀ اسلامی و روایات اهلبیت(ع) استفادهشده است؛ این خودش فراوان است. اساساً ازنظر قرآن کریم مؤمن، تنها زمانی که به وصف جهاد موصوف میشود - یعنی میشود «مؤمنِ مجاهد» - آنوقت است که پسندیدۀ پروردگار میشود. قرآن کریم مؤمنان را به مؤمن قائد و مؤمن مجاهد تقسیم میکند و از بین این دو، خدای متعال مؤمن مجاهد را میپسندد. مؤمن قائد هم که پسندیده نیست، درواقع درست در مرز نفاق است. از طرف دیگر، هر چه ایمان ریشۀ قویتری پیدا میکند، به همان نسبت عنصر جهاد و روحیۀ جهادی در مؤمن شکل میگیرد.
نکتۀ دیگری که خوب است در اینجا اشاره شود این است که در «جهاد» به معنای عام، مؤمن مجاهد کسی است که با انتخاب آرمان و مقصد بلند و به برکت آن تعلق و عِرق قلبی که برای او فراهمشده، برای دینش و آرمانش سرمایهگذاری میکند. درواقع، این جهاد به معنای سرمایهگذاری برای ایمان است و البته به ازای آن سرمایهگذاری، خودِ آن ایمان رونق پیدا میکند و همینطور درجات و مراتب بالاتری را طی میکند. «جهاد» به معنای خاص هم جایگاه ویژۀ خودش را دارد که معمولاً به مواجهههای رویارو و نظامی و فیزیکی با جبهۀ کفر و نفاق و امثال آن مربوط میشود. البته این معرکهای است که در آن، ایمان آبدیده میشود و صدق پرورش مییابد؛ میدانی که مؤمن میتواند در آنجا ایمان خود را بسنجد و آزمایش کند.
بههرحال، آنچه از قرآن کریم استفاده میشود این است که جهاد معنایی وسیع و فراگیر دارد که عمدۀ آنهم «تلاش مؤمنانه در مسیر تحقق آرمانهای انقلابی و توحیدی» است. اتفاقاً باید گفت که الگوی تربیت حماسی هم یک الگوی مجاهد پرور به همین معناست.
نکته دیگری که در این دسته از آیات مشاهده میشود - که در بحث تربیت جهادی و حماسی فراوان است - داشتن مرزبندی با جبهۀ کفر و شرک و نفاق است؛ یعنی از وقتیکه وجود انسانی با نور ایمان روشن میشود، اولین چیزی که برای او واضح میشود، پیدا کردن مرزها و مرزبندیهاست. البته همانطور که عرض کردم، در مراتب اولیۀ ایمان، مرز ایمان با شرک و نفاق خیلی نزدیک است؛ ولی وقتی فرد به وصف «جهاد» آراسته میشود، صفبندیها کاملاً روشن میشود.
نکتۀ کلیدی در اینجا این است که انسان مؤمن به برکت صدق ایمانش، برای آرمانها و برای آن اوج ایمانی خودش سرمایهگذاری میکند؛ یعنی نگاهش به دین، از نگاه کاسبکارانۀ اولیه خارج میشود. بالاخره در قرآن و روایات هم داریم که عدهای از مسلمانان، اسلام را برای این پذیرفتند که با اسلام، خون، آبرو و امثال آن را تحتالحفظ قرار دهند. آنها درواقع میخواهند از مواهب زندگی دینی بهرهمند بشوند و بیشترِ نگاهشان، نگاه انتفاعی و بهرهبردار نسبت به دین است؛ اما مهیای تقویت دین و سرمایهگذاری برای آن نیستند. در میان این دو نگاه، البته آن نگاهی که حکایت از ایمان برافروخته و با طراوت دارد، همان نگاه جهادی است. خدای متعال هم زندگی را بهگونهای طراحی کرده است که اگر انسان در ایمانش راسخ نباشد، آشکار شود. روایات جالبی هم در این زمینهداریم؛ سنت الهی است. خداوند میفرماید: «اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ ا...ُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ ا...ِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ ا...ُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» [1]؛ آیا گمان کردید که (به حال خود) رها مىشوید درحالىکه هنوز کسانى که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخص نشدهاند؟! (باید آزموده شوید؛ و صفوف از هم جدا شود) و خداوند به آنچه عمل مىکنید، آگاه است!
آیۀ بسیار روشنی است؛ یعنی شما خیال کردید ما شمارا رها میکنیم و با صرف ادعا کار تمام است؟! یک نکتۀ لطیفی هم در این آیه کریمه هست و آن اینکه میفرماید: میخواهیم ببینیم شما کجا هستید؟ آیا غیر از خدا و پیامبر و مؤمنین، برای خودت آرامشگاه، همراز یا تعلقاتی دارد؟
آیۀ دیگر این است که میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرینَ وَ نَبْلُوَا اَخْبارَکُمْ» [2]؛ ما همۀ شمارا قطعاً مىآزماییم تا معلوم شود که مجاهدان واقعى و صابران چه کسانی هستند! این سنت قطعی الهی است که عیار انسانها باید سنجیده شود؛ البته این سنجش گاهی در معرکۀ نظامی است، گاهی در معرکۀ اقتصادی، گاهی در معرکۀ سیاسی و گاهی هم در معرکۀ تربیتی و اجتماعی؛ اما اصل سنجش قطعی است؛ بنابراین مؤمن به برکت ایمانش در معرض این آزمایشها قرار میگیرد که خودِ این آزمایشها، عیار ایمان او را تکمیل و تقویت میکند. تعبیر بسیار زیبایی در بیان پیامبر عظیمالشأن(ص) وجود دارد به این مضمون که: اگر مؤمن به جنگ نرفته باشد یا در اندیشه جنگیدن نباشد و در چنین وضعیتی بمیرد، «ماتَ عَلی شُعبَةٍ مِنَ النِّفاقِ»؛ یعنی ایمان لازمهاش همان صفآرایی است و این مواجهه دائماً باید در ذهن مؤمن باشد؛ دائم باید به فکر مقاتله و ضربه زدن به اندیشههای کفرآلود و منطق کفر و منطق شرک و نفاق و درگیر شدن و مبارزه باشد.
نکتۀ دیگر این است که همیشه جهاد در قرآن کریم مقدمهای دارد که این مقدمه در انواع و اقسام جهادها نقش دارد؛ آن مقدمه «هجرت» است؛ چه هجرت در انفس و چه در آفاق. البته هجرت اصلی، از بیت انفسی است، منتها گاهی زمینۀ هجرت در بیت آفاقی هم پدید میآید. یکی از این جنس مهاجرتها، مهاجرت علمی است؛ اینکه انسان برای افزایش دانش و معرفت دینی خود سفر کند. قرآن به انسانی که ایمانش درجایی در معرض خطر قرار میگیرد، صریحاً میگوید: «اَلَم تَکُن اَرضُ ا...ِ وَاسِعَةً فَتُهاجِروا فیهَا»[3]؛ آیا زمین خداوند گسترده و وسیع نبود که مهاجرت کنید؟! [شما بهانهای ندارید! سرزمین خدا خیلی وسیع است؛ هجرت میکردید!]
پس در هجرت آفاقی، بنا بر چنین اقتضائاتی انسان ترک وطن کرده و به دیار دیگری سفر میکند؛ اما هجرت انفسی منوط به هیچ شرطی نیست. قرآن کریم تأکید میفرماید: «وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی ا...ِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَی ا...ِ» [4]؛ هر کس بهعنوان مهاجرت بهسوی خدا و پیامبر او، از خانۀ خود بیرون رود، سپس مرگش فرارسد، پاداش او بر خداست.
این از آیات بسیار ناب و جزءِ مبانی بحثهای ما در تربیت حماسی است. امام راحل عظیمالشأن در تفسیر این آیۀ کریمه، «بیت» را «بیت نفسه» معنی میکنند؛ یعنی در هر مرتبهای که باشد باید از خودش مهاجرت کند. پس این هجرت، هجرتی دائمی است تا لحظۀ آخر. البته این جنس از هجرت، بدون جهاد میسر نیست.
عنصر دیگر که از مبانی تربیت حماسی به شمار میرود و در کنار جهاد و هجرت قرار دارد، مفهوم «شهادت» است که یکی از بالاترین درجات کمالی متصور برای یک مؤمن هست. اتفاقاً طبق روایاتی، شهادت آرزوی مؤمن است؛ چون با آن میتواند با یک سرعت فوقالعاده و از یکراه میانبُر به مقصد و هدف نهایی خود برسد.
بههرحال، از این مضامین بسیار هست و پرداختن به آنها روشن میکند که اندیشۀ تربیت حماسی، یک اندیشۀ خالص دینی است. نکتهای که در اینجا لازم است یادآوری شود این است که برخی از صفات، پیشنیاز اصل ایماناند و بعضی دیگر، شرایط و مراتب ایمان؛ مثلاً در آیهالکرسی که از آیات عجیب قرآن کریم است، مسئلۀ کفر به طاغوت و داشتن مرزبندی شفاف با جبهۀ کفر و شرک و نفاق، پیشنیاز ایمان معرفیشده است؛ آنجا که میفرماید: «وَ مَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِا...ِ» [5]. این کفر به طاغوت، در حقیقت همان چیزی است که ما تنها با یک شیوۀ جهادی و حماسی میتوانیم به آن برسیم.
خوب است که در اینجا من تأکید دیگری داشته باشم که جالب است. تربیت راکد، ساکت، ملاحظهگر و منفعتگرا که درست در نقطۀ مقابل تربیت جهادی و حماسی است، درواقع حرکت در لبۀ پرتگاه نفاق است و اگر کمترین غفلتی بشود، فرد به دام نفاق و شرک میافتد. پس فرایند تربیت ناب اسلامی همواره رنگی از جهاد و حماسه را در خودش دارد.
از دیگر کلیدهای توصیف مبانی تربیت حماسی این است که در روایات داریم که خدای متعال، دینِ مؤمن ضعیف را قبول ندارد و اصلاً از او بدش میآید! روایات هم با تسامح اینها را جزو مؤمن آوردهاند؛ یعنی همان مسلم و کسی که عازم طریق ایمان است. در روایتی دیگر از پیامبر اعظم(ص) سؤال میشود که این کدام مؤمن است که دین ندارد و مغضوب خدای متعال است؟! حضرت میفرمایند: «مؤمنی که امربهمعروف و نهی از منکر ندارد». بنابراین، امربهمعروف و نهی از منکر هم دقیقاً یکی از محورها و نقاط عزیمتی است که در بحث تربیت حماسی مطرح است. مسئلۀ بسیار مهم همین است که خدای متعال، مؤمن قوی را دوست دارد؛ نه مؤمن ضعیف را. مؤمن قوی هم یعنی مؤمنی که در جریان نشر معروف، حاضر است سرمایهگذاری کند، با چالشها مواجه شود و در مواجهه با منکرات، از خودش عکسالعمل نشان دهد.
کلید دیگری که شما برای تحقیق در مبانی تربیت حماسی لازم میتوانید به دست بیاورید، مراجعه به احادیث توصیف شیعه است. در احادیث میفرمایند: «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَار»؛ یعنی شیعیان ما شیران روز و نیایشگران شب هستند؛ یعنی شیعۀ مطلوب و مؤمن برگزیده، مؤمنی است که در زندگی، فعال و اثربخش است؛ منفعل و ضعیف و ساکت و راکد نیست. تعبیر «شیران روز» یعنی مؤمن حتماً باید آن توان و قوت و شجاعت و اعتماد به خویشتن و اعتماد به خدا را در حد بالایی داشته باشد. این حالت وی در جامعه است؛ اما آنجایی که در پیشگاه خدای متعال است، آن نیایشهای عاشقانه شکل میگیرد.
همانطور عرض شد، از این نمونهها زیاد است و روایاتش هم متعدد و بسیار فراوان؛ اما برای واکاوی کامل مبانی - چون بحث تربیتی هم هست – باید مراجعهای هم به نامۀ سیویکم نهجالبلاغه شود که درواقع، منشور جامع تربیت اسلامی است. در آنجا مشاهده میشود که امام(ع) در جایجای این نامه روح جهادی، حماسی، جوانمردانگی و رفتارهای فتوت آمیز را مدنظر قرار میدهند و گوشزد میکنند. نمونهای از جملات این نامه که در ارتباط با موضوع محل بحث ماست، یکی این است که «خُضِ الْغَمَرَاتِ اِلَى الْحَقِّ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَان». از این فراز چه برداشت میکنید؟ این فراز، در مقام ارائۀ یک سپهر تربیتی پیش روی جوان مسلمانی است که میخواهد در زندگی یک مسیر شورانگیزی را پیش روی خود داشته باشد. این فراز میگوید: به خاطر حق، خودت را به دریای مصیبت و مشکلات و امواج سهمگین بکوبان! هر جا و در هر وضعیتی که باشد؛ یعنی برای حق، برای تحقق فرمان الهی و اعتلای کلمۀ حق باید اینگونه بود.
در جای دیگری از این نامۀ ارزشمند، امام(ع) در مقام ارائۀ یک مدل تربیتی دینی – در مقابل آنچه ما میگوییم که باید ابتدا به همۀ معروفها آراسته بود، سپس وارد میدان امربهمعروف شد - میفرمایند: «وَ أمُر بِالمَعروفِ تَکُن مِن اَهلِهِ!»؛ یعنی تو اساساً برای اینکه اهل معروف بشوی، باید پرچم معروف را به دست بگیری! باید وارد عمل شوی و دیگران را به معروف فرابخوانی. این مدل، با آنچه ما میگوییم بسیار فرق میکند؛ اینیک تربیت فعال است، نه یک تربیت منفعل؛ تربیت درصحنۀ اجتماع است، نه تربیت در حاشیه. درواقع «و أمر بالمعروف» یکی از مصادیق «خض الغمرات» است. پس این خودش یک شیوۀ تربیتی است. البته باید مختصات و لوازم دیگر آن را هم استخراج کرد و جداگانه در موردش صحبت کرد.
کلیدواژۀ دیگر تربیت حماسی، «صبر» است. صبر چیست و در چه نوع مواجههای مطرح یا به آن نیاز میشود. وقتی به منابع دینی مراجعه میکنیم، میبینیم که بحث صبر و مقام صابران و مراتب آنها، در عالیترین درجات قرار دارد. این واژۀ عجیب، در فرهنگ اسلامی و در مدل تربیت اسلامی، کاملاً بار حماسی و جهادی دارد؛ یعنی وقتی به خط میزنی، باید صبر کنی؛ وقتی دچار چالش میشوی، باید صبر کنی؛ وقتی وارد مواجهه میشوی، باید بگویی: «رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ» [6].
در این میان، کلیدواژۀ «فتوت» هم بسیار فراوان است. در قرآن کریم راجع به یک گروه برگزیدۀ مجاهد (اصحاب کهف)، این تعبیر به کار میرود؛ آنکسانی که در مرحلۀ اول، برای حفظ ایمانشان از شرایط شیرین و دلخواه، به شرایط سخت و طاقتفرسا هجرت میکنند. از آن شرایط هماهنگ با شهوتها و خواستههای نفسانی خارج میشوند و خود را آوارۀ کوهها و بیابانها میکنند. اینجاست که قرآن کریم دربارۀ آنان میفرماید: «اِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً (*) وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ اِذْ قامُوا» [7]. به خاطر قیام در حفظ دینشان، ما قلب آنها را محکم کردیم. البته اگرچه این تعبیر در قرآن کریم به شکل خیلی گسترده نیامده، ولی در روایات موردتوجه قرارگرفته و تفصیل هم دادهشده است؛ مخصوصاً در بعضی از روایات امیرالمؤمنین(ع) اشاراتی در معنای فتوت گفتهشده است. ضمن آنکه بعضی از مشایخ و بزرگان هم به تبیین روایات باب فتوت پرداختهاند.
بههرحال، فتوت از کلیدواژههای فهم مبانی و چشمانداز تربیت حماسی است؛ اگرچه در ترجمۀ دقیق فارسی آن، ما همیشه دچار مشکل بودهایم. ترجمه به جوانمردی، ترجمۀ دقیقی برای فتوت نیست؛ چون فتوت بر بنیان عفت استوار است و از مروّت، بهرۀ فراوان دارد. ضمن آنکه در مسیر خود، باید از مناظری مثل صفا، وفا و شجاعت بگذرد ... .
مدتی است که به نظرم میرسید که باید ادبیات فتوت را دوباره در ذهن و روح جوانهایمان بیندازیم و به آن دامن بزنیم؛ چون این کلمه بار معنایی خوبی در زبان فارسی و فرهنگ ما دارد. این هم بخشی از بحث راجع به مبادی که البته آن را میشود ادامه داد و این قصه سر دراز دارد.
با توجه به فرمایشات جنابعالی، به نظر میرسد که تاریخ و فرهنگ شیعه ظرفیتهای بسیار بالایی در بحث تربیت حماسی دارد که یقیناً موردتوجه شما هم بوده است. از سوی دیگر، در گنجینۀ ادب پارسی هم ما حماسهسراییهایی نظیر شاهنامۀ فردوسی داریم که سرشار از حکمت و حماسه است؛ البته روح حماسی منحصر به شاهنامۀ فردوسی نمیشود و در سرتاسر ادبیات کهن و حتی معاصر ما هم موج میزند. سؤال این است که در طرح و پرداخت «تربیت حماسی»، چقدر به این ظرفیتها پرداختهاید؟
احساس من این است که آنچه ما در فرهنگ و ادب فارسی - مخصوصاً در دورۀ اسلامی – داریم، درواقع همان برداشت ناب ایرانی از مفاهیم اسلامی است؛ چون بالاخره اینجا مهد شیعه است و نخبگان و شخصیتهای برجستهاش، ارادتمندان حضرت امیرالمؤمنین(ع) هستند و لذا به این موضوعات پرداختهاند. در ادامۀ این ادبیات، جنبشهایی بود که مثلاً کسی مرشد یا میداندار میشد و جمعی را در مقابل زورگویان تربیت میکرد که این کار، در حقیقت برگرفته از «کونوا لِلظّالِمِ خَصمًا وَ لِلمَظلومِ عَونًا» هست. لازم به یادآوری است که این فراز هم یکی از رهنمودهای کلیدی امیرالمؤمنین(ع) در تربیت حماسی است. درهرصورت، ما باید از این گنجینهها بیشترین استفاده را داشته باشیم.
در اینجا میخواهم کمی ناظر به واقعیات سؤال کنم؛ هر کاری برای تحقق و وقوع، زمینههایی لازم دارد که تا آنها فراهم نباشد، تلاش در راستای عملی شدن آن آرمان بینتیجه خواهند ماند. حال سؤال این است که بسترهای تحقق تربیت حماسی در جامعۀ ما تا چه میزان فراهمشده است؟
در پاسخ به این سؤال، ازاینجا شروع میکنم که امام راحل عظیمالشأن، مردی بسیار بزرگ و به تعبیر رهبر عزیزمان، استثنای تاریخ بود. هر چه جلوتر میرویم، بیشتر مشخص میشود که عنصر اصلی شکلدهندۀ عظمت شخصیتیِ این مرد الهی، همان حماسه و فتوت است. یکی از بزرگانی که راجع به حضرت امام اظهارنظر کرده، میگوید «کلید راهیابی به شخصیت امام، فتوت است». اصولاً امام یک شخصیت حماسی دارد که اتفاقاً از بچگی هم همینطور بوده است. همچنین امام موفق شدند این دستگاه تربیتی را در جامعۀ ما مستقر کنند؛ زیرا امروز وقتی راجع به انقلاب اسلامی صحبت میکنیم، اگر بخواهیم چند ویژگی برای آن معرفی کنیم، بدون شک یکی از اصلیترین موارد بحث استکبارستیزی و ظلمستیزی است. دفاع مقدس هم بر اساس همین منطق چهرههای سلحشور و جاودانهای را تربیت کرد؛ بهگونهای که ما الآن برای پیشبرد این مکتب، چهرههای شایسته، الگوها و اسطورههایی داریم که با تکیهبر آنها میتوان تمام کشور را زیر چتر تربیت حماسی قرارداد.
جالب است بدانید که اگر بخواهید مقاصد انقلاب اسلامی را در همۀ عرصهها فراهم کنید، جز با این سبک تربیتی، به نتیجه نمیرسید.
نظریهها و سبکهای تربیتی غالباً علاوه بر پرداختن به مبانی و ضرورتها، به بیان ویژگیها و مزیتها نیز میپردازند. اگر بخواهید به چند مزیت و ویژگی عمدۀ تربیت حماسی اشاره داشته باشید، چه مواردی را موردتوجه قرار میدهید؟
بعد از بیان مبانی این سبک تربیتی، میتوانیم چند ویژگی را برایش نام ببریم:
۱. تربیت حماسی، تربیت کنشگر و فعال است. این خصوصیت، در قبال یک نوع تربیت دیگر است که از آن به تربیت منفعل تعبیر میکنیم؛
۲. تربیت نسل ساز است؛ در مقابل تربیتهای محدود و محدودکننده که تحت همان عنوان گلخانهای جمع میشود؛
۳. تربیت حماسی چون از جنس سرمایهگذاری بود، در زیرساختهای شخصیتی، کاملاً عمیق و درونگرا یا به عبارتی درون ساز است. این هم در مقابل تربیتهای مصلحتجو، منفعتگرا، ظاهرگرا و ظاهرساز است که در مقابل چالشها معلوم میشود که هیچ بنیانی ندارد؛
۴. تربیت حماسی مبتنی بر خودآگاهی است؛ در مقابل تربیتهایی که در آنها به سمت ازخودبیگانگی و غفلت از خویشتن حرکت میشود؛
۵. مرحوم شهید بهشتی تعبیر زیبایی دارد که گفتنش خالی از لطف نیست. ایشان میگوید: «اصلاً اسلام میخواهد که بچهها فضول بار بیایند!» البته این تعبیر شاید کمی سنگین باشد و لذا من از آن تعبیر میکنم به «تربیت پویا و نقاد»؛ یعنی در مقابل تربیت تسلیمخواه و محدودکننده؛
۶. ویژگی دیگر تربیت حماسی این است که در این سبک تربیتی، سهم خود مربّا و تربیت شونده بسیار زیاد است و با مشارکت فعال خودِ عنصر تربیت شونده صورت میگیرد؛ برخلاف شیوههای مرسوم و مذمومی که سهم عنصر تربیت شونده بسیار کم و اندک است و بیشتر کار تربیتی، از نوع «تحمیل» است و نه از نوع «شدن». در تربیت حماسی فضا را طوری آماده میکنیم که فرد «بشود» و «ببالد»؛ خودش انتخاب کند و درگیر شود؛ اما وقتی ما راه پیشروی او را همواره میکنیم یا با خودمان میبریم، این تربیت کردن است؛ و شدن و صیرورت در آن نیست.
این تفاوت در روشها و مبانی است که در سبک تربیتیمان، آیا بیشتر روی بصیرت و آگاهی عنصر تربیت شونده کارکنیم یا او را در پسِ پرده تربیت کنیم؟ در تربیت حماسی، ما دائماً فرد را با روشنبینی و آگاهی، قدمبهقدم پیش میبریم. اصلاً سبک تربیتی اصیل همین است که دائماً فرد را از مواقفی که در آن هست باخبر کنیم تا او خودش را درگیر کند و جلو برود؛ به خلاف شیوههای ظاهرگرا و تبلیغی که معالأسف الآن در خیلی جاها از این روش استفاده میشود؛ روشی که مهمترین محصولش نفاق پروری است؛ مثل گاهی که شخصی را مثلاً در محیط اداری و رسمی با چهرهای کاملاً مثبت، محاسن، دکمۀ پیراهن تا بالا بسته، انگشتر عقیق، مبادیآداب و ... میبینید؛ اما بعد به مناسبتی، ایشان را با خانوادهاش در محیطی خارج از فضای رسمی که حقوق و مزایا میدهند، میبینی که ظاهر همین آدم، اصلاً به همسرش نمیخورد! یا خیلی مطالب دیگری ازایندست؛
۷. در تربیت حماسی، عنصر توکل خیلی پررنگ و قوی دیده میشود؛
۸. در تربیت حماسی، ما به تفکر انتقادی و تفکر خلّاق مخاطب خیلی بها میدهیم. من یک مثال میزنم؛ در دنیای امروز که ما با رسانههای متعدد در محیط خانه یا هرجایی مواجه هستیم، سبکهای تربیتی در مواجهه با این رسانهها چه رویکردی دارند؟ در مدلهای متحجر و محدودساز دائماً سعی میکنند که کودک، نوجوان یا جوان با این رسانهها روبهرو نشود؛ با تلویزیون روبهرو نشود؛ فلان فیلم یا سریال را نگاه نکند (البته من هم به جدّ معتقدم که برخی از دیدنیها را هرگز نباید ببیند، ولی برای اینکه هیچوقت نبیند، ما مقدمات دیگری در سبک تربیت حماسی داریم). کسی که تلویزیون را حذف میکند یا به یکشکل دیگری بچه را سرگرم میکند، درواقع از یک واقعیت فرار میکند؛ درحالیکه این روزها از این واقعیتها نمیشود گریخت. دوم اینکه بهنوعی خودش را فریب میدهد؛ یعنی اگر فرزندش اینجا ندید، جای دیگری نمیبیند؟! سوم اینکه فردا که همهچیز در یک گوشی کوچک تلفن همراه در اختیار بچهها قرار میگیرد، آیا این روش جواب میدهد؟!
اینها در حالی است که سبک تربیتی پویا، فعال، کنشگر و مصونسازی همچون تربیت حماسی، به شما میگوید که بگذارید بچه ببیند؛ اما با ملاحظاتی؛ اختصاصی به تلویزیون هم ندارد؛ در محیط بیرونی اجتماع هم همینطور باید باشد. چون آنجا هم تربیت متحجر میگوید که اینجا نبریدش، آنجا نبریدش و ...؛ البته تجربه هم نشان داده که این روشهای تربیتی کارآمد نیست! این در حالی است که در تربیت حماسی، شما باید کودک را به تفکر انتقادی مجهز کنید. من به دوستانم هم میگویم که از همان اوایل که کودک به دیدن فیلم و سریال و کارتون علاقهمند میشود، شما همراهش باشید و دائماً نگاه انتقادی را به او منتقل کنید. در تربیت حماسی، مربی همراه با تربیتشونده است. من شخصاً این را تجربه کرده و جواب گرفتم؛ مثلاً شما که کنار بچه مینشینی، در حال دیدن، نقد کرده و نگاه انتقادی او را تقویت میکنید؛ مثلاً درصحنهای که اصول اخلاقی رعایت نمیشود، من میگویم: این خیلی جلف بود یا بد صحبت کرد. این بچه در سالهای بعد، دقیقاً همین را به خود من تحویل میدهد! یعنی با دیدن یک صحنۀ ضد اخلاقی و یک عمل ناهنجار، اینها را یادآوری میکند. البته ممکن است از شما سؤال کند که چرا بد است؟ که باید بیشتر توضیح دهید؛ حتی اگر سؤال هم نکند، در وقت دیگری حتماً باید چرایی حرفهایتان را برایش تبیین کنید. این یک مثال روشن و عینی از تربیت حماسی بود که فرد علاقهمند میشود صحنههایی را که میبیند نقد و ارزیابی کند؛ اما اگر شما آن نگاه انتقادی و ارزیاب را درست نکنید و او را در این شرایط انفجار اطلاعات رها کنید، او قطعاً هضم و جذب میشود.
پس غرض اینکه اگر بنا شد ما به سبک حماسی دانشآموزانمان را تربیت کنیم، فضاهای کلاسمان و ادبیات معلمهایمان باید تغییر کند و جنبوجوش و پویایی نوجوان تا حد خیلی زیادی موردقبول قرار بگیرد. در تربیت حماسی، مربیان باید بسیار توانمندتر از الآن باشند؛ باید سعهی صدر زیادی داشته باشند؛ چون قرار است که با بچهها همراه باشند.
نکتهای هم دربارۀ کلمه «انتقاد» بگویم که در جامعۀ ما معنایش دقیق و روشن نیست. انتقاد یعنی قدرت ارزیابی سَره و ناسَره؛ پس آنکه منتقد بار بیاید، گول ظواهر را نمیخورد و بهآسانی با هرکسی دوست نمیشود؛ چون او دارای یک نگاه عمیق است و لایههای ظاهری را پشت سر میگذارد.
نکتۀ دیگر در تربیت حماسی این است که ما باید در مراتب مختلف، تربیت شوندهها را در شرایط سخت و در معرض انتخاب قرار دهیم. او باید دائم با چالش روبهرو شود و از این نباید ترسید. ما حتی در همین روش، ورزشهای خاصی را هم پیشنهاد میکنیم؛ چون در تربیت حماسی جسم باید کاملاً باروح همراهی کند و لذا جسم باید خیلی چابک، ورزیده، سالم و منزّه باشد که اینها به ورزش نیاز دارد. بنده در این شیوۀ تربیتی، از کوهنوردی بسیار استفاده میکنم و همیشه هم آن را پیشنهاد کردهام. گمان هم نمیکنم که در مدلهای طبیعی تربیت، جایگزینی برای کوهنوردی پیدا شود که همزمان، هم روح را تربیت کند و هم جسم را. بچهها در کوه با موانع روبهرو میشوند؛ با خطرها دستوپنجه نرم میکنند و ... البته همین شرایط میتواند در فضاهای مدرسهای هم اتفاق بیفتد؛ به خلاف آنچه در مدلهای تربیتی عافیتگراست که مثلاً دانشآموز باید حتماً در فواصل نزدیک خوراکی در دسترسش باشد! یعنی ما داریم یک نسل شکمویِ نازپرورده و متوقعی را به وجود میآوریم؛ درحالیکه میتوان به هنگام و بهاندازه، به آنچه لازم دارد برسد؛ اما اینطور هم نباشد که هرلحظه که چیزی خواست، در دسترسش قرار بگیرد؛ چه در خانه، چه در مدرسه و جاهای دیگر، حتی با فرض پولدار بودن خانواده و مرفّه بودن فضای مدرسهای. البته پرداختن به این شیوهها، باید تخصصی و کارشناسی شده باشد، نه ذوقی و سلیقهای.
نکتۀ مهم در اینجا این است که ما در شیوههایمان یک مراقبت فقهی لازم داریم که باید خوب انجام شود؛ یعنی در حقیقت یک نگاه اجتهادی لازم داریم؛ چون باید از مبانی مراقبت شود. از طرفی هم کمتر موردی دیدهام که در شیوهها و فنها، در متون شرعی و دینی ما تعصب و جمود باشد. اینجا، جای اجتهاد پویاست؛ البته برای کسی که دارای آن مبانی و همچنین شایستگیها و صلاحیتهای لازم برای این کار باشد تا انواع و اقسام شیوهها و شگردها را به میدان عمل بیاورد.
سؤالی در ذهنم هست که تربیت حماسی بیشتر به سمت تربیت فردی سوق دارد یا تربیت جمعی؟ زیرا گاهی از تربیت حماسی، تربیتهای فردی به ذهن خطور میکند؛ مثل آنچه در متون تاریخی هست که مثلاً فلان قهرمان حماسی سالها در خلوت و زیر نظر یک استاد خاص کار میکرده و از جمع دور بوده است. لطفاً توضیح دهید.
در تربیت حماسی، تربیت در جمع یک اصل است. بنده مراجعات فراوانی داشتم به سیره، آنجایی که اولیای خدا شیعه را برای خودشان تربیت میکنند؛ در آنجا تربیت کاملاً در یک شبکه اتفاق میافتد! یعنی آنجایی که این فرد دارای موقعیت جمعی خاصی میشود، تربیت حقیقی همانجا رخ میدهد. الآن از گروههای آزادتری مثل مسجد گرفته (بهعنوان گروه عبادتگران) تا جاهایی که گروه، تشکیلاتی است را میتوان جزو همین گروههای تربیتی دانست که فوقالعاده مؤثر است. شاید یکی از بزرگترین توفیقات برای یک فرد، تربیت در شبکه است؛ آنهم در شبکههای مبتنی بر اختیار که بحث تخصصی خود را میطلبد.
در بخشی از بحث، اشاره به دو رویکرد عمده در سبکهای تربیتی داشتید و اینکه حتی تربیت دینی ما هم در میان این دو رویکرد قرار داشته و هر بار، به یکی از آنها گرایش داشته است؛ رویکرد عقلانی و رویکرد عاطفی. سؤال این است که نسبت تربیت حماسی با این دو رویکرد چیست؟
تربیت حماسی جامع این دو است و حتی باعث تضاد اینها باهم نمیشود و از آنها به گونۀ بسیار خوبی استفاده میکند. البته اینها را در مواجهه با چالشهای گوناگونی که در عرصههای زندگی با آن مواجهایم قرار میدهد و بهاینترتیب، عواطف شخصی که با این مدل تربیت میشود، بسیار قوی و پویاست. خِرَدش هم بسیار قوی است؛ چون به آن تفکر هم بسیار میدان میدهیم؛ این یعنی همان تقویت همهجانبه.
جانمایۀ بحث ما در تربیت حماسی از «ولایت» گرفته میشود. در بحث ولایت - که سلسلهمراتب خودش را دارد – ابتدا ولایت ا... تبارکوتعالی است که همواره مرکز توجه قلبی باید باشد. از سوی دیگر، هر جا محبت صادقانه باشد، بغض صادقانه هم هست؛ به تعبیر زیباتر، هر جا محبت صادقانه باشد، «غیرت» هم هست که این غیرت از واژههای جدی و کلیدهای اساسی در تربیت حماسی است. اصلاً تربیت اسلامی روی ولایت استوار است. شما هر جا مسئلۀ تولّا را مطرح میکنید، در کنارش تبرّا مطرح میشود. این همان است که من از آن بهعنوان داشتن مرزهای روشن یادکردم.
امام باقر(ع) درجایی میفرماید: «وَ هَلِ الدِّینُ اِلَّا الْحُب»؛ دین مگر چیزی غیر از محبت است؟! یعنی محبت و ولایت، نقطۀ کانونی مقام بندگی و عبودیت و طاعت است. سپس به شما میگویند که مگر میشود شما با دشمن محبوبت، دوست باشی؟! اصلاً خاصیت محبت این است که مرزبندی میکند.
اینها را عرض کردم تا معلوم شود ما در تربیت حماسی، کاملاً در لوای مدل ناب تربیت شیعی و ولایی هستیم؛ اسلام ناب هم بر محوریت مسئلۀ ولایت است؛ خداوند تبارکوتعالی هم جریان ولایت را با ارائۀ آن نمونههای اعلای محبین خودش (ائمۀ هدی علیهمالسلام) در متن زندگی انسان وارد کرده است. به تعبیر دیگر، جریان ولایت کاملاً در دسترس قرارگرفته؛ زیرا «فی بُیوتٍ اَذِنَ ا...ُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ» [8]. البته آنجا هم که وارد میشوید، بلافاصله مرزبندی، شبکهسازی، نظام وکالت، نظام کفالت و نظام نیابت شکل میگیرد. در فضای داخلی هم مسئلۀ محبت، تحت عنوانهای اخوّت، برادری، معاونت و ... شکل میگیرد و همۀ اینها فضاهایی هستند که برای شکلگیری شخصیت نهایی انسان مؤمن در نظر گرفته میشود؛ یعنی اندامهای روحی انسان مؤمن در این فضاهاست که شکل میگیرد و بالنده میشود؛ با تنفس در فضای اخوّت و آن شبکه ولایی و ایمانی است که این مسئله رخ میدهد. این هم یک کلید مهم در بحث تربیت حماسی بود که چون فرصت تفصیل و تبیین نداریم، به همین مقدار بسنده میکنم.
اگر بخواهیم نگاهی به آینده داشته باشیم - خصوصاً در حیطۀ روابط انسانی که یکی از مهمترین حوزههای تربیتی است - روابط انسانی در سایۀ تربیت حماسی دچار چه تغییر و تحولاتی میشود؟ اصلاً آیا تفاوت عمدهای پیش خواهد آمد؟
تربیت حماسی به معنای وسیع کلمهاش، بر تمام روابط ما سایه میاندازد؛ ارتباط شما باخدای متعال را - که گفتیم صدرنشین حوزههای ارتباطی است - من با طیب خاطر و با اطمینان عرض میکنم که یک رابطۀ پویا و جذاب مبتنی بر اصل محبت میکند. جانمایۀ تربیت حماسی، از ارتباط محبّانه و عاشقانۀ فرد باخدای متعال میگیرد؛ یعنی بقیۀ ساحتها از اینجا تغذیه و تعریف میشود. در تربیت حماسی، در رابطۀ انسان باخدای متعال، مسئلۀ محبت یک کلید مهم است؛ حتی من درجایی گفتم که در این حالت، خوف هم خوف محبّانه است؛ یعنی خوف عاشقی و ترسِ افتادن از چشم محبوب است! رابطۀ شما با خودت را در جبههبندی با نفس اماره و بحث جهاد اکبر میبرد و یک مبارزۀ حسابی در آنجا راه میاندازد؛ محاسبه، مراقبه و مؤاخذه.
پرسش مهم دیگری که مطرح است، بحث جهانشمولی تربیت حماسی هست و اینکه آیا اساساً تربیت حماسی خارج از جوامع دینی هم میتواند بهعنوان یک الگوی تربیتی کارآمد مطرح باشد؟
اتفاقاً جهانشمولی و فراگیری، از مزایای تربیت حماسی است. در تربیت حماسی، رهنمودهای جدی برای جهان و برای حوزهها و نحلههای مختلف وجود دارد؛ علاوه بر اینکه امکان حضور مؤثر در همۀ فضاها را هم فراهم میکند. البته حفاظتشده و اثربخش؛ چون برای ما خیلی مهم است که اولاً: ایمان ما حفظ شود و ثانیاً بتوانیم از نور ایمانمان، به دیگران هم روشنی ببخشیم. از همین رو، مهمترین ویژگی تربیت حماسی ایجاد تقوا، وِقایت و صیانت است. پس این «تقوا» هم یکی از کلیدهای تربیت حماسی است. البته برداشت «پرهیز» از تقوا، برداشتی انحرافی است؛ درحالیکه درستتر از آن، تقوای ستیز و مبارزه و حضور و ... است.
به نظر میرسد که یکی از ویژگیهای مهم تربیت حماسی، جذابیت آن است. راز این جذابیت را در کجا جستوجو باید کرد؟ اساساً علت این جذبه و کشش چیست؟
راز جذابیت تربیت حماسی، هماهنگی کامل آن با فطرت است. جوان نیز قریب العهد به فطرت است و از همین رو، مادامیکه فطرت جوان زیاد دستنخورده باشد و از شکل طبیعیاش منحرف نشده باشد، این مدل تربیتی خیلی جذابیت دارد. سرشت جوان، اینگونه است که از رفتارهای فتوت آمیز و حماسی لذت میبرد. بحث همۀ انسانها هم هست و به یک مکتب و مرام خاص مربوط نمیشود. شجاعت، خطر کردن، خطرپذیری و امثال آنهم از مواردی است که فطرت جوانی میپسندد.
با اجازۀ حضرتعالی، میخواهم بحث را کمی به سمت آسیبشناسی تربیت حماسی سوق بدهم. بههرحال در تربیت حماسی هم امکان سوءفهمها، سوءتعبیرها و سوءتدبیرها هست؛ یعنی آسیبهایی چه در مقام نظر و چه در مقام اجرا هست. فکر میکنید که این آسیبها چگونه ممکن است اتفاق بیفتند و راه مقابله یا پرهیز از آنها چیست؟
در پرداختن به آسیبها و آفتهایی که ممکن است تربیت حماسی به آن مبتلا شود، باید این آسیبها را به آسیبهای بیرونی و آسیبهای درونی تقسیم کرد. آسیبهای بیرونی عمدتاً بحث سوءبرداشتهاست که مقداری از آن به خاطر استفادۀ بعضی واژههای متشابه است؛ واژگانی که شاید افق بحث را به سمت عملیات استشهادی و رفتارهای جنگجویانه میبرد! در این مرحله، مهمترین کاری که باید انجام دهیم، کار تبیینی قوی است که جایش هم خالی است. همین زحمتی که الآن شما میکشید، در همین راستا قرار دارد. به نظر من اگر تبیین درستی از طرف کسانی که این نظریه را مطرح کردهاند انجام شود و یک حلقۀ معتقد هم از اهلفن وارد میدان شوند و قلمبهدست بگیرند، تبیینهای روشنی از مسئله میشود که تا حد زیادی این نوع آسیبها را از بین میبرد.
بارها در بعضی از استانها از من میپرسند که منظور از تربیت حماسی چیست و چه باید بکنیم؟ من هم بدون درنگ به آنها گفتم که برای تحقق تربیت حماسی، باید سهم مشارکت دانشآموزان را در امور مختلف مربوط به تعلیم و تربیت افزایش بدهید؛ درحالیکه گویا توقع داشتند من چیزی در فضای عملیات استشهادی بگویم! بعد به آنها گفتم که در مجموعۀ اتحادیه، ما اصلی را اعلام کردیم که هر کاری را که دانشآموز میتواند انجام دهد، حرام است که دیگران انجام دهند! این مسئله به نظر من باید در کل جریان تعلیم و تربیت ما اتفاق بیفتد. واقعاً باید مدرسه را - بهویژه در مقطع دبیرستان - بچهها اداره کنند؛ آنهم نه با حرکتهای نمادین. تربیت حماسی به ما میگوید که باید اعتمادبهنفس، روحیۀ عزت، قدرت تصمیمگیری، قدرت مواجهه با بحران و مدیریت بحران را در بچهها تقویت کنیم. القای این مسائل نیاز به میدان دارد و میدانی که بچهها میتوانند اینها را آموزش ببینند، غیر از منزل و مدرسه کجاست؟! البته علاوه بر اینها، در محیطهای اجتماعی هم باید فرصتهایی را به وجود بیاوریم. در اینجا این سؤال مطرح میشود که بر این اساس، صداوسیما، آموزش عالی، آموزشوپرورش و شهرداری چه باید بکنند و فضاهای عمومی چگونه باید طراحی شود؟
پس این بحث نیاز به تبیین دارد؛ هر موضوع تازۀ دیگری هم همینطور است و تا خوب تبیین نشود، امکان سوءتعبیر و سوءبرداشت از آن وجود دارد. البته دقت داشته باشید که گاهی سوءتعبیر نیست، بلکه تحمیل تعبیر است؛ برچسبزنی است. بههرحال، محیط اقدام تبیینی این بحث، حوزۀ متخصصان تعلیم و تربیت و استفاده از شخصیتهای صاحبنام در این زمینه است که باید با آنها مصاحبه و دیدگاهشان گرفته شود. به این صورت، این بحث به ایدهای تبدیل میشود که هم طرفداران پر و پا قرص و محکمی دارد، هم کسانی را دارد که میتوانند آن را خوب تبیین کرده و از آن دفاع کنند. البته به نظر من این بحث، کمی هم باید متناسب با فضای جهانی تبیین شود؛ چون الآن دورهای است که شما هر محوری را که انتخاب میکنید، حتماً باید تبعاتش را در حوزههای بینالمللی هم ببینید؛ یعنی نمیشود به یک مسئله صرفاً نگاه داخلی داشت. البته در فضای جهانی، با توجه به اتهامهایی که نسبت به جمهوری اسلامی و رویکرد انقلاب هست، کار ظریفتر وجدیتری مطلوب است. واژهها و تعابیر باید بهگونهای باشد تفاوت رویکرد ما با رویکردهای بنیادگرایانۀ منجمدی که متأسفانه در حواشی امت اسلامی شکلگرفته (مانند طالبان و القاعده و ...) روشن شود.
دقیقاً بزرگترین حساسیتی که شاید در فهم تربیت حماسی به چشم میخورد، برداشت خشونت از این عنوان است و اینکه آیا تربیت حماسی قرار است به خشونتها دامن بزند؟! یا اصلاً حرف و نگاه دیگری است که اتفاقاً بسیاری از معضلات و چالشها را هم حل خواهد کرد؟ البته در طول این گفتوگو مسائل مختلفی تبیین شد؛ اما فکر میکنم تأکید بر آن مفید باشد.
من اصرار دارم که در تفسیر کلمۀ «حماسه» عمدتاً پویایی و فعالیت را داشته باشیم؛ البته این باید تبیین شود؛ منتها ما برای اینکه بخواهیم بُنمایههای اصلی مسئله را بر اساس فرهنگ ناب خود داشته باشیم، باید از واژههای خودمان استفاده کنیم که به نظر من، کلمۀ «حماسه»، نزدیکترین واژه به مقصود است تا کلماتی مثل «جهاد». ممکن بود ما نام این سبک تربیتی را «تربیت جهادی» بگذاریم؛ اگرچه کلمۀ جهاد هم در فرهنگ ما کاملاً بار معنایی دارد و بلکه مبنایی هم هست، منتها برای اینکه بتوانیم متناسب با شرایط زمان و ضمناً با استفاده از ریشههای فرهنگ ایرانی واژهای را انتخاب کنیم، به «حماسه» رسیدیم؛ البته نیاز به یک تبیین خوب و روشن هست. به نظر اینجانب ازآنجاکه ریشۀ تربیت حماسی به یک امر کاملاً لطیف برمیگردد (بیرون آمدن از خود، ازخودگذشتگی و ایثار با نیت خدمت به خلق و با نیت پیشبرد مقاصد انسانی و الهی) اگر درجایی مواجهههایی با آن وجود دارد، مواجهه با آفتهاست نه با اصل موضوع.
اسوهها و الگوهای درجۀ یک در تربیت حماسی، الگوهای عاشورایی است؛ الگوهایی که وقتی مورد دقت واقع میشوند، مملو از طراوت، زیبایی، جاذبه و محبت دیده میشوند. اصلاً آنچه الآن بهعنوان خشونت مطرح است، به فرهنگ ناب شیعی و اهلبیت(ع) نمیچسبد. این الگوها کار ما را خیلی آسانتر میکنند؛ ما وقتی میخواهیم یک شخصیت حماسی درجۀ یک خودمان را معرفی کنیم، امیرالمؤمنین(ع) را معرفی میکنیم. کسی که در عین شجاعت مثالزدنی که درصحنههای جنگ و مبارزه، یک روح بسیار لطیف و محبت بسیار گسترده دارد. بههرحال به نظر من کار ما در تبیین این بحث سنگین است.
اما آسیبهای درونی چند مورد است؛ نکتۀ اول به تحلیل بنیانها و مبانی برمیگردد. تربیت حماسی باید بتواند محتوای خودش را کاملاً متقن و دقیق و بر اساس محکمات کتاب و سنت ارائه کند تا گرفتار برداشتهای غلط نشود. ما باید بتوانیم این مبانی را با یک نگاه اجتهادی دقیق و عمیق استخراجکنیم و طبیعی است که این کار نیاز به مطالعات فراوانی دارد. اگر این کار انجام نشود، این رویکرد ممکن است از درون دچار اشکالات اساسی شود.
نکتۀ دوم غفلت از پرورش عقلانی و عاطفی و باطنی است. اینکه در بحث تربیت حماسی میگوییم تربیتی برونگرا، اهل میدان و پویا است، نباید ما را از جنبههای دیگر شخصیت انسان که از جایگاه ویژهای هم برخوردار است غافل کند. البته همانطور که پیشازاین عرض کردم، ما اساساً معتقدیم آنچه میتواند مقدمات رشد عقلی و عاطفی را فراهم کند، همین رویکرد حماسی است. پس مسئلۀ تربیت عقلانی که مورد تأکید دین هم هست بسیار مهم است. تعبیر بسیار زیبایی از حضرت امیر(ع) داریم که میفرماید: «اَلعَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ وَ الشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ»؛ یعنی: عقل براى بشر دین داخلى است، چنانکه دین براى او عقل خارجى است.
در بحث تربیت عقلانی برداشتهای غلطی از گذشته بوده و هنوز هم هست؛ مثلاینکه اگر کسی خردش بارور شود، دیگر اهل رفتارهای حماسی نیست! بله؛ اگر مقصود، عقل ابزاری و عقل معاش باشد، ما هم موافقیم؛ ولی اگر مقصود عقل قدسی باشد، آن را که گفتیم شرع داخلی و پشتوانۀ این حرکت است؛ بنابراین، اگر یک حماسۀجاودانه، ماندگار و بیبدیل در کربلا شکل میگیرد، خردمندترین شخص روی زمین آن را خلق میکند و کسانی که پیرامون او هستند نیز همگی جزو خردمنداناند.
آیا میتوان گفت که حماسه، نقطۀ اتحاد عقل و عشق است؟
بله؛ این تعبیر زیبایی است. همینطور است؛ زیرا هر چه بنیادهای معرفتی و فهم حقایق عالم قویتر شود، قدرت تفکر و تحلیل در میدان هم درستتر و قویتر عمل میکند؛ بالعکس، وقتی هم که عمل خوبی انجام شود، آن بنیانهای عقلانی هم تقویت میشود.
نکتۀ دیگری که البته فکر میکنم با همین توضیحی که عرض کردم، دیگر نیاز به توضیح زیاد ندارد، جنبۀ عاطفی است. تربیت حماسی، کاملاً مبتنی بر عواطف است و این جهت هم دائماً باید تقویت شود. در معارف ما هم تربیت عاطفی و قلبی، یک بنیان بسیار مرصوص و محکم و استواری دارد و اصلاً شخصیت رحمانی و رحیمی را خدای متعال معرفی میکند و میپسندد؛ یک دل مهربان و دریایی، مملو از مهر نسبت به خدا، نسبت به خلق خدا، نسبت به نمادهای هستی، نسبت به طبیعت و نسبت به همهچیز؛ این بُعد نباید مورد غفلت قرار بگیرد.
دیگر آسیبی که باید مراقبش باشیم این است که به دام ظاهرگرایی نیفتیم. ظاهرگرایی در اقدامات پویای برونگرا، آفتی جدی و بزرگ است. اگر مراقبت نکنیم، ظاهرگرایی میتواند تربیت حماسی را از محتوا خالی کند و یک کار ظاهری و ظاهرسازانه تحویل ما بدهد. در این زمینه کاملاً باید مراقبت شود. البته به نظر من تربیت عاطفی و تربیت عقلانی به همراه هم در رویکرد حماسی میتواند این مشکل را تا حد زیادی حل کند.
یکی از بزرگترین دغدغهها این است که داعیهدار تربیت حماسی کیست؟ آیا یک فرد یا جریان یا تشکیلات است؟ البته متأسفانه باید بگویم که فعلاً این بحث، یک امر درون تشکیلاتی در اتحادیه شده و ظاهراً این واقعیت هست که تربیت حماسی بااینهمه ظرفیت، هنوز به بیرون از این تشکیلات سرایت نداشته است. به تعبیر دیگر، دغدغه این است که تربیت حماسی هم سرنوشت خاک خوردگی طرحهای بسیار مهمی که الآن هیچ اثری از آنها نیست را پیدا نکند.
نکتۀ بسیار خوب و دقیقی است. شاید یکی از جاهایی که حتماً باید آسیبشناسی کنیم، مسئلۀ داعیهداری و پیشبرد این بحث است که به فراموشی سپرده نشده یا احیاناً چراغش کمفروغ نشود. مسئله این است که ما باید از ظرفیت یک مجموعۀ انقلابی در فضای تعلیم و تربیت کشور به نام اتحادیۀ انجمنهای اسلامی دانشآموزان بهعنوان نقطۀ عزیمت طرحی عالمانه، بیشترین استفاده را بکنیم. البته طبیعی است که تربیت حماسی اساساً نمیتواند منحصر به این حوزهها باشد؛ یعنی ما هم که این مسئله را مطرح کردیم، با یک نگاه ملی و با فرض اینکه این رویکرد بناست جریان تعلیم و تربیت کشور را بازآرایی و سازماندهی مجدد کند، واردشدهایم. بههیچوجه نگاه این نبود که ما این سبک را فقط در اتحادیه اجرا کنیم؛ اگرچه اتحادیه میتواند بهعنوان یک نمونه و پایگاه دینی و انقلابی مروج این تفکر در نظر گرفته شود؛ بنابراین، به نظر من مناسبترین کار این است که در درجۀ اول، ما بهعنوان کسانی که این مسئله را مطرح کردهایم باید به شکل جدی آن را دنبال کنیم که مراحل تبیینی مسئله بهخوبی انجام شود. بعد از همین ظرفیت اتحادیه برای نمونهپردازی و الگوسازی استفاده کنیم. همزمان هم ما باید از بین شخصیتهای فرهیختۀ عرصۀ تعلیم و تربیت - چه حوزوی و چه دانشگاهی - طرفداران این طرح را پیدا کنیم تا آن حلقۀ وفادار شکل بگیرد؛ کسانی که هم موضوع را خوب بفهمند و هم آن را باور داشته باشند.
ما در ابتدا این کار را شروع کردیم، ولی متأسفانه به دلایلی ادامه پیدا نکرد؛ اما به نظرم میآید که بعدازاین اقدام خوبی که شما انجام میدهید یا چهبسا همزمان با آن، میتوان رایزنیها را دوباره شروع کرد؛ زیرا این مبحث باید به یک سبک قابل تدریس و موردپسند در محیطهای دانشگاهی هم تبدیل شود. فراتر از اینها، در پهنۀ علمی کشور - مخصوصاً حوزویان و دانشگاهیان و شخصیتهای عالیرتبه عرصۀ تعلیم و تربیت نظرخواهی کنیم و با آنها مصاحبههای انکشافی انجام دهیم و حامیان فراوانی را از جهت کیفی به دست بیاوریم. الآن به نظرم تا حدودی زمینۀ این کار آماده است. همزمان هم میتوانیم از مراکز مسئول در این زمینه کمک بخواهیم؛ مثل مجموعهای که در آموزشوپرورش، کارهای مهندسی تعلیم و تربیت را انجام میدهند یا مجموعۀ دیگری که بحثهای تحولات آموزشوپرورش را دنبال میکنند. البته در گفتوگو با اینها صرفاً نباید بحث نظری کرد و باید به همراه بستههای نظری، یک بستۀ پیشنهادی عملی هم ضمیمه کرد. برای اینکه وقتی مثلاً رئیس آموزشوپرورش فلان استان و دیگر متصدیان سؤال کردند که حالا طبق این مدل چه باید کنیم؟ بلافاصله یک پیشنهاد عینی و عملیاتی به آنها داده شود. مثال عملی برای این بحث اردوهای جهادی است که من در دورهای که در سازمان ملی جوانان مسئولیت داشتم، اهتمام ویژهای روی آن داشتم تا از کلیشههای اداری بیرون بیاید و به یک موج مردمی و بهویژه در بین جوانها تبدیل شود که خوشبختانه شده است. این طرح، جزو شیوههایی است که با سرعت حیرتانگیز و حتی محیرالعقولی در این بحث جواب میدهد. میدانی است برای خدمت، شبیه چیزی که ما در اوایل انقلاب تحت نام جهاد سازندگی داشتیم.
اما چرا در آموزشوپرورش فعلی این الگو به شکل مطلوب آن اتفاق نمیافتد؟ زیرا پیشنیازهای بحث تحقق پیدا نکرده که عبارت است از مربیانی که به این روش معتقد باشند؛ مشکل اینجاست. من معتقدم اگر آموزشوپرورش بخواهد متحول شود – چه در حوزۀ تعلیم و چه در حوزۀ تربیت - باید سرمایهگذاری ویژهای را هم به شکل بلندمدت، هم میانمدت و حتی کوتاهمدت، در مورد پرورش مربی و معلم داشته باشد؛ و الا هر طرح دیگری هم که باشد عقیم میشود.
پس ما اگر بخواهیم این ایده - به لطف خدا - گسترش پیدا کند و بهتدریج به گفتمان حاکم در حوزۀ تربیت کشور تبدیل شود، علاوه بر استفاده از ظرفیتهای درون تشکیلاتی، باید بتوانیم آن را به حوزههای فکری و علمی هم به شکل مناسبی عرضه کنیم تا موردنقد و بررسی قرار بگیرد؛ همزمان هم الگوهای مناسب و قابلاجرا و عملی را به مجموعههای تعلیم و تربیت خودمان ارائه کنیم.
نکتهای را در اینجا اشاره میکنم که «بسیج»، اساساً یکی از مدلهای مبتنی بر تربیت حماسی است؛ منتها «سازمان بسیج» چیزی است و «فرهنگ بسیجی» چیز دیگری. اتفاقاً درجاهایی، متأسفانه سازمان بسیج عایق فرهنگ بسیجی میشود؛ چون بالاخره سازمان است و سازوکار خاص خودش را دارد. اگرچه دوستان ما در سازمان بسیج، در حال تحول در رویکردها و سبکهایشان هستند ولی بههرحال، ساختارها ممکن است مشمول مرور زمان شده و دچار کهنگی شوند؛ بهگونهای که عایق آنچه در ابتدا بودهاند تبدیل شوند. باید مراقب این مسئله بود. یادم هست دوستان در بهروزرسانی این مدل تربیتی، گاهی دچار اشتباهاتی میشدند. نتیجه هم این بود که چون مثلاً خانواده و محیط آموزشی اقبال لازم را نشان نمیدهد، مشوّقهایی (مانند معافیت از سربازی و سهمیه و مانند آن) ایجاد کنیم که همان مشوقها، عملاً گاهی این مدل تربیتی ناب را به مذبح برد. اینها اشکالاتی است که در ارائۀ الگوها و بهروزرسانی آنها ممکن است پیش بیاید و لذا این را هم میتوان به آسیبهای مذکور ضمیمه کرد.
به نظر میرسد که بزرگترین چالش تربیت حماسی در عرصۀ اجرایی، همین باشد که نهادهای ما نتوانند این سبک را در کنار روالهای اداری و سازمانی خود بپذیرند و هضم کنند و لذا تربیت حماسی مجبور باشد که به دنبال الگوهای غیر نهادی باشد. نظر شما چیست؟
اینکه میفرمایید تا حدودی درست است؛ منتها ما خوشبختانه الآن توانستهایم به نهادهایی برسیم که به پیشرفت آرمانها و ایدههای ما بسیار کمک کرده است. البته یک نکتۀ مهم هست که وقتی نهادی به وجود میآید، سازوکار و ساختارها و تنظیماتش باید طبق مبانی و الگوهای اصلی آن شکل بگیرد و طراحی بشود؛ در مسیر حرکت هم باید دائماً از انحراف مراقبت شود، ضمن آنکه باید بتواند خود را بهروز و نوسازی کند.
نمونۀ بارز آنچه گفتم، در عرصۀ حرکتهای علمی، جهاد دانشگاهی و رویان و امثال آن است که کاملاً مبتنی بر آرمانها و انگیزههای جهادی است. درواقع مشکل این است که ما یک ایدۀ ناب انقلابی دینی را به یک ساختار کهنه، فرسوده و محافظهکار دادهایم. بعد هم بهجای اینکه آن مجموعه احیاء شود، ایدۀ ما دچار رکود میشود.
بههرحال، بنده با شما موافقم که ما چارهای جز نهادسازی بر طبق مبنای خود نداریم؛ چراکه میبینیم هر جا مبتنی بر خواستههای انقلابی خود موفق شدیم یک ساختار هماهنگ ارائه کنیم، آن ساختار توانسته در زمان خوبی نتایج لازم را به ما بدهد؛ مثل عرصههای علمی، دفاعی، نظامی و سازندگی که نمونههای فراوان دارد.
البته هنوز پرسشهای بسیاری مانده که گویا در این مجال طرح آنها میسر نیست؛ لذا ممنون خواهم شد که صحبتهای پایانی شما بیشتر با نگاه به مخاطب اصلی این گفتوگو که مربیان و رابطان خیمههای معرفت هستند، ارائه شود.
مبتنی بر رویکرد تربیت حماسی، معتقدم که میتوانیم از تمام ظرفیتهای این تشکیلات استفاده کنیم. بهعنوان یک کار الگویی و جایی که واقعاً زمینه مهیاست، میتوان به پایگاههای مهم خیمههای معرفت اشاره کرد. البته منحصر به آنجا هم نیست. ما هم در مدلهای سازماندهی، هم در خیمههای معرفت، هم در هیئتهای انصار المهدی(عج)، هم در بخشهای علمی، هنری و ادبی، واقعاً از همۀ دوستان توقع داریم که از تمام این ظرفیتها، مبتنی بر این رویکرد استفاده کنند. نباید فرصت را از دست بدهیم. الآن حتی به دوستان سپردهام که مؤسسه علمی آیندهسازان ما هم باید بر اساس این الگو بازآفرینی و سازماندهی مجدد شود؛ یعنی با این الگو که تفکر خلّاق و نقّاد و علمی را در بین اعضایش دامن بزند و شجاعت علمی را در بچهها به وجود بیاورد.
خیمههای معرفت ما که اصلاً با همین نگاه طراحیشده که مخاطب محور باشد؛ یعنی با حضور خودِ دانشآموزانِ در جستوجوی معرفت؛ لذا در آنجا باید به این عطش دامن زد و عطش معرفتی بچهها را دوچندان کرد. بعد هم با ارائۀ راهکارهای صحیح به آنها، شجاعت لازم را جهت تلاش برای یافتن پاسخ به سؤالات بنیادین در آنها ایجاد کرد. من همیشه به دوستان گفتهام، خیلی جاها، شما بهجای اینکه خیمه معرفت برپا کنید - با آن مدلی که ارائهشده بود – بهاشتباه کلاس برگزار میکنید؛ غافل از اینکه ما میخواستیم این طرح از کلیشۀ کلاس خارج شود؛ ما میخواستیم بگوییم که خیمه معرفت یعنی جایی که این هنر را دارد که به عطش معرفت که در فطرت همۀ انسانهاست دامن میزند و خودِ مخاطب را برای رسیدن به پاسخ به میدان میآورد؛ بنابراین، مربی ما باید این هنر را داشته باشد که بتواند سؤالات را خوب طراحی کند؛ یعنی کمک کند که سؤالات اصلی مخاطب بروز کند.
این مصاحبه برای من یکی از پربارترین و غنیترین گفتوگوهایی بود که تاکنون تجربه کرده بودم. لازم میدانم که هم از طرف خود و هم از جانب سایر متصدیان نشریه به خاطر فرصتی که در اختیار ما گذاشتید از شما تشکر کنم.
من هم تشکر میکنم از جنابعالی و دوستانی که متصدی این کار بسیار مهم هستند و صمیمانه برای شما و ایشان آرزوی توفیق دارم.
بهعنوان آخرین مطلب عرض میکنم که بنده معتقدم که مدرسه ممتاز تربیت حماسی، مدرسۀ عاشوراست. خوشبختانه الگوهای ناب هم در این مجموعه، در همۀ سطوح موجود است. با یک نگاه دقیق، درمییابیم که واقعاً عاشورا نجاتبخش عصر ماست و امام حسین(ع) همیشه کشتی نجات بوده و هست. همینطور دفاع مقدس که میتوان گفت فرصتی بود برای اینکه آموزههای مدرسۀ عاشورا، متناسب بازمان و شرایط کنونی مجدداً عملی شود و به ظهور برسد. الآن همین مجموعۀ عظیم شهدا، جانبازان و حماسهآفرینان ما بسیار قابل الگوگیری هستند. من به دوستانی که طرح همکلاسی آسمانی را در اتحادیه پیشنهاد دادند، عرض کردم که هرکدام از این دانشآموزان شهید، یک مدرس و استاد عالیرتبه در مدرسۀ تربیت حماسی هستند؛ با این نگاه باید بچهها را به این محضر برد؛ خصوصاً با توجه به اینکه دست شهدا به نصّ آیات قرآنی و روایات اهلبیت(ع) و حتی به تجربه، بسیار باز است. اینها کسانی بودند که توانستند این ایده را در اوج آن و متناسب بازمان خود، اجرایی و پیاده کنند. ضمناً به دوستان میگویم که از جانبازان و سایر ایثارگران غافل نشوید؛ آنهایی که سر حرفشان ماندند. جانبازی که در تمام این سالها و بااینهمه فراز و نشیب بر سر ایمانش مانده، اگر نگوییم بالاتر است، بههیچوجه کمتر از شهید نیست؛ او شهید زنده است؛ کسی که بهرغم دردهای بیستساله، هنوز بر سر حرف و اعتقادش ایستاده است. اینها الگوهای قابل بهرهبرداری و بسیار روشنی هستند.
غرض اینکه ما باید هم از ظرفیت معارف عاشورا و الگوهای عاشورایی و هم از معارف دفاع مقدس و الگوهایش بیشترین استفاده را ببریم. این عرصه بسیار پرجاذبه است و ما نمونههای امروزی زیادی هم در این بخشداریم. مثلاً شخصیتهایی مثل امام موسی صدر و چمران راداریم که توانستند به شکل یک زوج موفق، مبتنی بر این رویکرد عمل کنند و بنیانهای یک حرکت بزرگ را در لبنان بگذارند که آثارش را امروز میتوانیم ببینیم. شخصیتی مثل شهید چمران اگر وارد عرصه علمی میشود هم با همین رویکرد است؛ در عرصۀ سازندگی، جهاد و شهادت و خلاصه همهجا همینگونه است. من در سفری که به لبنان داشتم، در شهر صور یا صیدا به هنرستانی دعوت شدیم نامش هنرستان شهید چمران بود (البته آنها «شمران» نوشته بودند). بعد فهمیدیم که آنجا را خود دکتر چمران، با همان الگو ساخته است؛ و چقدر دقیق! ایشان در حیاط هنرستان، با همان ذهن خلاق خودش آیۀ کریمه قرآن را که حق و باطل را به آب و کف مثال میزند نوشته و ساخته بود! بهطوریکه بچهها هر وقت وارد مدرسه میشوند، آب زلالی را که از بالای این آبشار کوچک دستساز میریزد، میبینند که در پایین، کف زیادی تولید میکند و دوباره، این آب زلال است که جریان پیدا میکند.
غرضم دقت در الگوهایی مثل شهید چمران بود؛ یا در فضاهایی، شهید آوینی و امثال اینها که خیلی مفید است. از سوی دیگر، در عرصۀ فضایل و علم و دانش، شخصیتی مثل مرحوم کاظمی هست؛ یک دانشمند عالیرتبه که با همان نگاه توانسته است مؤسسۀ افتخارآمیز رویان را پیش ببرد. اینگونه افراد کم نیستند. من در این سالها که به گوشه و کنار کشور میروم، هر جا که کارهای فاخری دیدم، پشت سرش یکی از یادگاران همان روزگارها بوده است. بههرحال، از این ظرفیت که به تعبیر رهبری عزیز و حکیممان یک «گنجینۀ تمامنشدنی و میراث جاودانی» است، باید بیشترین استفاده را ببریم. خصوصاً در مورد کسانی که کمکم در حال عروج از این دنیا هستند.
انشاءا... موفق، سربلند و عزیز باشد.
ارجاعها:
[1] . (سورۀ توبه، آیه ۱۶)
[2] . (سورۀ محمد، آیه 3۱)
[3] . (سورۀ نساء، آیه ۹۷)
[4] . (سورۀ نساء، آیه ۱۰۰)
[5] . (سورۀ بقره، آیه ۲۵۶)
[6] . (سورۀ بقره، آیه ۲۵۰)
[7] . (سورۀ کهف، آیات ۱۴-۱۳)
[8] . (سورۀ نور، آیه ۳۶)

هشتمین مظلوم
ماه صفر به پایان میرسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریدهایم، تا عاشورا، اربعین، بیستوهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا(ع). اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والامردی که در راه آرمان و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قلههای شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصارۀ ایمان و هدف، آمیزهای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود؛ آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ میطلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد!

پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هستهای و دفاعی شهید محسن فخریزاده
حضرت آیتالله خامنهای در پیامی با تبریک و تسلیت شهادت و فقدان دانشمند برجسته و ممتاز هستهای و دفاعی جناب آقای محسن فخریزاده، بر مجازات قطعی عاملان و آمران این جنایت و همچنین لزوم پیگیری تلاش علمی و فنی این شهید تأکید کردند. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم دانشمند برجسته و ممتاز هستهئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخریزاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کمنظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همهی دستاندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همهی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعهی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم. سیّدعلی خامنهای ۸ آذرماه ۹۹