- ابتدایی
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- پسرانه حافظان وحی
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- دخترانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه میرداماد
- پسرانه هدایت میزان
- دخترانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه6)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه5)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه4)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه1)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه7)
- پسرانه هدایت میزان(دوره اول)
- پسرانه هدایت میزان(دوره دوم)
- دخترانه هدایت میزان(دوره اول)
- دخترانه هدایت میزان(دوره دوم)
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- دخترانه حکمت
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور اول
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه3)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه2)
- دخترانه حکمت
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور دوم
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- پسرانه پیام هدایت
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- هنرستان خواجه نصیرالدین طوسی
- دخترانه رضویه
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- هنرستان رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- هنرستان پسرانه هنر و رسانه ( ماهر)
شنبه 19 خرداد 1397 در 12:50
شنبه 19 خرداد 1397 در 12:50
مذمت تقلید کورکورانه
شهید مطهری
سلسله مباحث اندیشۀ مطهر

داستان معروفی است که حضرت صادق(ع) تشریف میبردند به منزل یکی از دوستانشان یا یکی از شیعیانشان که خانه بسیار کوچک و محقری داشت. گویا او آدمی بوده که حضرت میدانستهاند وضعش اقتضا میکند که خانۀ بهتری داشته باشد. حضرت فرمودند: «تو چرا در این خانه زندگی میکنی؟ مِنْ سَعادَه الْمَرْءِ سَعَهُ دارِهِ». گفت: «یا ابنَ رسولا...! این خانۀ پدری و آبا و اجدادی من است و دلم نمیخواهد ازاینجا بروم. چون پدر و جدم اینجا بودهاند، نمیخواهم ازاینجا بروم». حضرت فرمودند: «گیرم پدرت شعور نداشت، آیا تو هم باید اسیر بیشعوری پدرت باشی؟! برو برای خودت یکخانۀ خوب تهیه کن.»
اینها واقعاً نکات عجیبی است. انسان از جنبۀ تربیتی توجه نمیکند که قرآن اینها را که میگوید برای چه میگوید؟ میخواهد امت را اینگونه بسازد.
پیروی نکردن از اکثریت
با حضرت امام موسی کاظم(ع) موضوع دیگری ذکر میکنند، میفرمایند:
«ثُمَّ ذَمَّ ا... الْکَثْرَهَ» فَقالَ: (و َ اِنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ فِیالْاَرضِ یُضِلّوکَ عَنْ سَبیلِ ا...).
خلاصه، آزادی از حکومت عدد و اینکه اکثر و اکثریت نباید ملاک باشد و نباید انسان اینجور باشد که ببیند اکثر مردم کدام راه را میروند (همان راه را برود و بگوید) آن راهی که اکثر مردم میروند همان درست است. این مثل همان تقلید است. همانطور که انسان طبعاً بهسوی تقلید از دیگران کشیده میشود، طبعاً بهسوی اکثریت نیز کشیده میشود و قرآن مخصوصاً همان چیزی را که انسان طبعاً بهسوی آن کشیده میشود انتقاد میکند، میفرماید: «اگر اکثر مردم زمین را پیروی کنی، تو را از راه حق منحرف میکنند.» دلیلش این است که اکثر مردم پیرو گمان و تخمیناند نه پیرو عقل و علم و یقین و به تارهای عنکبوتی گمان خودشان چسبیدهاند.
این است که در کلمات امیرالمؤمنین(ع) هست: «لا تَسْتَوْ حِشوا فی طَریقِ الْهَدی لِقِلَّهِ اهْلِهِ». هرگز درراه هدایت، به دلیل اینکه در آن راه و جاده، افراد کمی هستند وحشتتان نگیرد. یکوقت دو تا راه پیشِ رو دارید؛ یکی را میبینید که انبوه جمعیت در آن موج میزند، راه دیگر را نگاه میکنید، میبینید عدۀ کمی در آن هستند. گاهی انسان وحشتش میگیرد. فرض کنید بهسوی مقصدی داریم میرویم. به یک دوراهی میرسیم. اکثریت مردم و انبوه جمعیت را میبینیم که راهی را انتخاب کردهاند. اقلیتی هم راه دیگر را در پیشگرفته و میروند. آدم وحشتش میگیرد، میگوید ما هم از همان راه اکثریت میرویم، هرچه به سر آنها آمد به سر ما هم میآید. میفرماید: «نه،راهشناس باشید، اکثریت یعنی چه؟!»
تأثیرناپذیری از قضاوت دیگران
مسئلۀ دیگر که باز مربوط به تربیت عقلانی است این است که قضاوتهای مردم دربارۀ انسان نباید برای او ملاک باشد. اینها یک بیماریهای عمومی است که اغلب افراد کموبیش گرفتارش هستند؛ مثلاً انسان یک لباسی را برای خودش انتخاب کرده و تشخیصش این است که رنگ خوبی را انتخاب کرده است. بعد یکی میآید و میگوید: «این رنگ مزخرف چیست که انتخاب کردهای؟!» آنیکی و آن دیگری نیز همین را میگویند. کمکم خود آدم اعتقاد پیدا میکند که بد چیزی است. تازه آنها هم که میگویند، گاهی برای این است که عقیدۀ انسان را تغییر بدهند نه آنکه از روی عقیدۀ خودشان میگویند؛ اینکه انسان در مسائلی که مربوط به خودش است تحت تأثیر قضاوت و تشخیص دیگران نسبت به خودتان قرار نگیرد.
داستانی که مثنوی نقل کرده معروف است که یک آخوند مکتبی بود که بچههای زیادی را درس میداد. (در قدیم بچهها را خیلی اذیت میکردند) بچهها دلخوشیشان این بود که روزی از چنگ این آخوند، خلاص و آزاد بشوند. بچههای زرنگ با خود گفتند که ما چهکار کنیم که آخوند ما را رها کند؟ نقشهای کشیدند. فردا یکی از بچهها که اول آمد – و آخوند نشسته بود – گفت: «جناب آخوند! خدا بد ندهد، مثلاینکه مریض هستید، کسالتی دارید». گفت: «نه، کسل نیستم، برو بنشین». رفت و نشست. نفر بعد آمد و گفت: «جناب آخوند! رنگ رویتان امروز پریده». آخوند کمی آرامتر گفت: «برو بنشین سر جایت». سومی آمد و همین را گفت و آخوند صدایش کمی شلتر شد. تردیدش برداشت که شاید من مریض هستم. هر بچهای که آمد همین را گفت. سرانجام آخوند گفت: «بلی کسلم، خیلی ناراحتم» و از او اقرار گرفتند که ناخوش است. گفتند: «اجازه بدهید برایتان شوربایی بپزیم»؛ و کمکم آخوند، مریض شد و رفت دراز کشید، شروع کرد به ناله کردن و به بچهها گفت: «بروید منزل که من ناخوش هستم». بچهها هم همین را میخواستند.
غرض اینکه این بچهها در اثر تلقین، این بدبخت را انداختند و مریض کردند.
حضرت فرمود: «(ای هشام!) اصلاً به قضاوت مردم ترتیب اثر نده» و عجیب دعوتهایی است راجع به استقلال عقل و فکر. فرمود:
«لَوْ کانَ یَدِکَ جَوْزَهٌ وَ قال النّاسُ فی یَدِکَ لُؤلُؤهٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَهٌ، وَ لَوْ کانَ فی یَدِکَ لُؤلُؤهٌ وَ قالَ النّاسُ اِنَّها جَوْزَهٌ ما ضَرَّکَ وَ انْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَهٌ».
اگر تو گردویی داشته باشی و هر کس به تو میرسد بگوید چه لؤلؤهای عالیای داری، قیمتش چند است؟ همۀ مردم بگویند لؤلؤ، وقتی تو خودت میدانی که گردوست نباید در تو اثر داشته باشد، هرچه میخواهند بگویند. عکس قضیه، اگر تو لؤلؤیی در دست داشته باشی و هر کس به تو میرسد بگوید این گردوها را از کجا آوردهای، تو نباید ترتیب اثر بدهی. پس نباید به قضاوت مردم تکیه داشته باشی. تو اول تشخیص بده که چه داری، واقعاً ملکات خودت چه هست، ایمانت چه هست، یقینت چه هست. اگر دیدی که چیزی نیستی، گیرم که مردم اعتقاد خیلی زیادی هم به تو دارند، امر به خودت مشتبه نشود، به فکر اصلاح خودت باش. عکس قضیه، اگر احساس میکنی که راهی که میروی راه خوبی است، گیرم مردم تو را تخطئه میکنند، نباید به حرف آنها ترتیب اثر بدهی.

هشتمین مظلوم
ماه صفر به پایان میرسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریدهایم، تا عاشورا، اربعین، بیستوهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا(ع). اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والامردی که در راه آرمان و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قلههای شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصارۀ ایمان و هدف، آمیزهای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود؛ آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ میطلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد!