- ابتدایی
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- پسرانه حافظان وحی
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- دخترانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه میرداماد
- پسرانه هدایت میزان
- دخترانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه6)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه5)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه4)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه1)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه7)
- پسرانه هدایت میزان(دوره اول)
- پسرانه هدایت میزان(دوره دوم)
- دخترانه هدایت میزان(دوره اول)
- دخترانه هدایت میزان(دوره دوم)
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- دخترانه حکمت
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور اول
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه3)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه2)
- دخترانه حکمت
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور دوم
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- پسرانه پیام هدایت
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- هنرستان خواجه نصیرالدین طوسی
- دخترانه رضویه
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- هنرستان رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- هنرستان پسرانه هنر و رسانه ( ماهر)
چهارشنبه 17 مرداد 1397 در 13:47
چهارشنبه 17 مرداد 1397 در 13:47
دوران اسارت؛ دورانی همراه با الگو گرفتن از تربیت اسلامی
در کدام جنگی سراغ داریم که اسرای حاضر در اردوگاههای آن حاضر باشند برای حفظ جان هموطن خود تمام سختیهای موجود را به جان خریده و حتی جان خود را نیز برای در امان ماندن همبندی خود فدا نمایند؟!

در آستانه گرامیداشت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامى و تجلیل از مقام آن بزرگواران، مصاحبهاى با برادر آزاده؛ احمد دواتگر انجامگرفته است. امید است ارزشهاى وجودى این عزیزان همیشه موردتکریم و توجه قرار گیرد.
لطفاً خود را معرفی بفرمایید و قدری از سوابق اجرایی که تاکنون داشتهاید را بیان نمایید؟
اینجانب احمد دواتگر جانباز ۴۵ درصد، باسابقۀ بیش از ۶ سال حضور در هشت سال دفاع مقدس، کارشناس ارشد علوم سیاسی و دبیر علوم اجتماعی از شهرستان آمل از استان مازندران هستم که از سال ۱۳۷۰ در کسوت معلمی در مدارس این شهرستان، و از سال ۱۳۸۵ نیز در دانشگاه غیرانتفاعی شمال، موسسۀ غیرانتفاعی آمل - آمل؛ دانشگاه دخترانۀ توحید و ... این شهرستان بهعنوان مدرس حقالتدریس مشغول به خدمت هستم.
لطفاً بفرمایید چه مدت در اسارت رژیم بعث عراق بودید؟
در 29/1/1367 در تک فاو در یک نبرد سخت و نفسگیر و نابرابر به هنگام عقبنشینی در داخل آب اروندرود با بدنی مجروح به اسارت دشمن بعثی درآمده و پس از تحمل ۳۰ ماه اسارت در اردوگاههای ۱۲ تکریت و ۱۸ بعقوبه در مورخ 24/6/1369 آزاد و به میهن عزیزم ایران بازگشتم.
جنابعالی بهعنوان یک معلم آزاده، دوران اسارت را از منظر تعلیم و تربیت اسلامی چگونه تبیین میفرمایید؟
اگر بخواهیم فضای حاکم در اسارت را با فلسفۀ تعلیم و تربیت اسلامی بررسی نماییم باید گفت، دوران اسارت؛ دورانی همراه با الگو گرفتن از تربیت اسلامی، آنهم به معنای واقعی بوده است.
اینکه یک اسیر حاضر باشد برای دوست همسلولی خود، زیر شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار گیرد یا اینکه تحت هیچ شرایطی حاضر نباشد، از اصول و اعتقادات دینی و اسلامی خود دست بردارد، این امر نشاندهندۀ پرورش یافتن در مکتبی است که به نام فلسفۀ تعلیم و تربیت اسلامی نامگرفته است؛ یعنی همان چیزی که در کمتر مکاتب بشری امروز میتوان آن را بهصورت پویا و زنده پیدا یا جستوجو نمود.
در کدام جنگی سراغ داریم که اسرای حاضر در اردوگاههای آن حاضر باشند برای حفظ جان هموطن خود تمام سختیهای موجود را به جان خریده و حتی جان خود را نیز برای در امان ماندن همبندی خود فدا نمایند؟!
من بر این اعتقادم کسی نمیتواند ادعا کند فضای حاکم در اسارت از فلسفۀ تعلیم و تربیت اسلامی برخوردار نبوده است. اینکه دوران اسارت را دورانی همراه با معنویتی غیرقابلتوصیف معرفی کردهاند، سخنی گزاف و بیهوده نیست؛ درواقع فضای معنوی موجود در آن، فضایی بود که همچنان افسوس آن در ذهنم به یادگار باقیمانده است. خصوصاً افسوس همان نمازها و عباداتی که خالص برای رضای خدا خوانده میشد.
یکی از کاربردهای مهم دفاع از انقلاب اسلامی، ترویج و تبیین فرهنگ ایثار و شهادت است. جنابعالی سهم هر یک از متولیان را در نظام برنامهریزی و اجرا چگونه تعریف میکنید؟
جملۀ زیبایی از استاد شهید مرتضی مطهری وجود دارد که نشاندهندۀ عظمت خون شهید و کاری که او انجام داده، هست وی میفرماید: «شهادت تنها از باب کشته شدن تقدس ندارد؛ چراکه مرگ برخی افراد به معنای نفله شدن است. شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگهای اجتماع، خاصه اجتماعاتی که دچار کمخونی هستند خون جدید وارد میکنند.»
به نظرم اگر ما بتوانیم معنای واقعی تزریق خون شهید به جامعه را بهدرستی درک نماییم و آن را از طریق سیستم نظام آموزشی در جامعه نهادینه کنیم بسیاری از مشکلات موجود در جامعه حل خواهد شد برای رسیدن به این هدف مقدس به فرهنگسازی نیاز است و فرهنگسازی در حوزۀ ایثار و شهادت نیازمند برنامهریزی دقیق و هدفمند هست؛ زیرا گام برداشتن در این راستا بدون برنامهریزی سرانجامی نخواهد داشت.
لطفاً بفرمایید سهم نهاد ارزشمندی همچون آموزشوپرورش به چه میزان است؟ در این راستا چه پیشنهادهایی دارید؟
یکی از اقداماتی که میتوان در مسیر انتقال فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه دنبال نمود همانا ورود جدی سیستم آموزشوپرورش در این مسیر است.
آموزشوپرورش بایستی بستری را فراهم نماید تا جمعیت میلیونی دانشآموزی در کشور در خصوص زندگی شهدا و راه و هدف آنها در مسیری که گام برداشتهاند، به تحقیق پرداخته و با الگوپذیری از شهدا به این واقعیت دست یابند که آرامش امروز ما در جامعه مدیون خون پاک شهدا و ازخودگذشتگی و ایثار جانبازان و آزادگان هست؛ یعنی همان بزرگ مردانی که برای بقا و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و همچنین دفاع از اعتقاد مقدسشان از جان و مال خود گذشتند تا کوچه و پسکوچههای این کشور مورد تاختوتاز بیگانگان قرار نگیرد.
البته بایستی به این مهم نیز اشاره داشت که جدا از نظام آموزشوپرورش دیگر مسئولان نهادها و وزارتخانهها نیز بایستی با طرح و برنامهریزی دقیق، فرهنگ ناب ایثار و شهادت را در سطوح مختلف جامعه جاری و ساری نمایند.
باید یقین داشته باشیم که هرچقدر بتوانیم در این مسیر به موفقیتهایی دستیابیم به همان میزان از شکلگیری بحران و آسیبهای اجتماعی در جامعه جلوگیری کردهایم.
جنابعالی بهعنوان یک معلم آزاده خاطرات فراوانی دارید که برای معلمان قابل بهرهبرداری است. لطفاً یکی دو خاطره از دوران اسارت را بیان نمایید.
یادمِ می آید دو روزی بود که از اسارتمان سپری میشد. شب قبل توی بصره بعثیها حسابی همه را در بازجوییهای خودشان خسته کرده بودند.
در آن شب چند منافق ایرانی وطنفروش نیز به همراه فرماندهان عراقی کلی اسرای تک فاو را با ابزارهای مختلف شکنجه کرده بودند تا به خیال خام خود؛ بلکه بتوانند از آنها که غالبشان مجروح بودهاند؛ اطلاعاتی به دست آورند.
به خوبی به خاطر دارم تا صبح چند تن از بچهها زیر شکنجه آن نامردها به شهادت رسیده بودند؛ خلاصه ساعات سختی را پشت سر گذاشته بودیم تا آنکه آن شب طاقتفرسا به صبح رسید. لحظاتی از طلوع آفتاب نگذشته بود که کامیونهای نظامی عراقی محوطهای که در آن حضور داشتیم؛ را احاطه کرده و دقایقی بعد توی هرکدام از آن خودروها ۶ اسیر را جایداده بودند بدون آنکه بدانیم چه سرنوشتی در انتظارمان هست.
بماند که چگونه بعضی از ما مجروحین را که توانایی راه رفتن هم نداشتیم در این خودروها جا داده بودند ... بعدازآنکه همه را سوار این کامیونها کرده بودند؛ خودروهای حامل اسرای ایرانی یکییکی پشت سر هم به فاصله بسیار اندک در خیابانهای بصره به حرکت درآمدند.
هنوز از یکی دو خیابان شهر بصره عبور نکرده بودیم؛ بلندگوهایی که روی برخی از خودروهای فرماندهان عراقی نصبشده بود، فضای شهر را با مارش نظامی و خواندن ترانههای عربی تحت پوشش خود قرار داده بودند.
در این لحظات مردم جهت حضور هنگام عبور کاروان اسرای ایرانی کمکم در حال افزایش بود تا جایی که در برخی از خیابانهای شهر بصره خودروهای حامل اسرا نتوانستند به حرکت خود ادامه دهند؛ لذا این موضوع خود بهانهای شد تا زنان و مردان این شهر که در دو طرف آن خیابانها ایستاده بودند، همانند گرگهای وحشی با هر وسیلهای که در دستشان بوده است، به سمت این خودروها حملهور شوند. یکی از آنها از اینکه موی اسیری را میکشید خوشحال بود و آنیکی نیز از اینکه با چوب؛ کفش و ... از اسرای بیرمق که دو روزی بود، نه آب چندانی خورده بودند و نه غذای درستوحسابی، استقبال کرده بود؛ خوشحال به نظر میرسید!
افرادی هم بودند که در آن جماعت بهظاهر خوشحال با تخممرغ گندیده و حتی گوجههای پوسیده از شرمندگی بچهها حسابی درآمده بودند تا بلکه اجر و ثواب بیشتری از این مراسم کذایی ببرند؛ اما در میان همۀ این استقبالکنندگان نادان، بودند کسانی که از چهرۀ آنها میشد تشخیص داد که از مهماننوازی همشهریهای خود ناراحت و شرمنده هستند.
با همه این تفاسیر، آن روز بهظاهر روز سختی به نظر میرسید؛ روزی که اگر ذکر خدا بر لبانمان نقش نمیبست بهیقین تحملش برای خیلی از بچهها بسیار مشکل و رنجآور بود.
اگرچه در آن روز چندساعتی توی مراسم استقبال از کاروان اسرای ایرانی توی خیابانهای بصره برخی مردم آن شهر حسابی همۀ اسرا را با توهین؛ جملات رکیک، تخممرغ و گوجۀ گندیده، آب دهان و ... شرمنده خودکرده بودند؛ اما یادم نمیآید احدی از آن بچههای اسیر و ازخودگذشته کاری کرده باشند که دشمن را خوشحال نماید.
درواقع در آن روز نفسگیر و طاقتفرسا کسی در مقابل دشمن سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورده بود؛ لذا استقامت و صبر عزیزان رزمنده به کلی اعصاب نگهبانهایی که توی آن کامیونها قرار داشتند؛ را بههمریخته بود.
خوب به یاد دارم پس از پایان آن مراسم بچهها به یکدیگر میگفتند: «خدایا! چه کشیدند کاروان اسرای واقعه عاشورا که در رأس آنها حضرت زینب(س) قرار داشت؛ از آن جماعت عهدشکن و بیوفا و ... خوب به یاد دارم وقتی با چنین صحنههایی روبهرو شده بودیم برای اولین بار به معنای واقعی در باب مظلومیت اسرای کربلا برای دقایقی گریستیم و ... .
یادش به خیر چه حال و هوای خوشی داشتیم توی آن لحظات بهظاهر سخت؛ اما زیبا به لحاظ معنوی که شاید درکش نیز برای برخیها سخت باشد.

هشتمین مظلوم
ماه صفر به پایان میرسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریدهایم، تا عاشورا، اربعین، بیستوهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا(ع). اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والامردی که در راه آرمان و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قلههای شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصارۀ ایمان و هدف، آمیزهای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود؛ آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ میطلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد!