- ابتدایی
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- پسرانه حافظان وحی
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- دخترانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه میرداماد
- پسرانه هدایت میزان
- دخترانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه6)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه5)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه4)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه1)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه7)
- پسرانه هدایت میزان(دوره اول)
- پسرانه هدایت میزان(دوره دوم)
- دخترانه هدایت میزان(دوره اول)
- دخترانه هدایت میزان(دوره دوم)
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- دخترانه حکمت
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور اول
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه3)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه2)
- دخترانه حکمت
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور دوم
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- پسرانه پیام هدایت
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- هنرستان خواجه نصیرالدین طوسی
- دخترانه رضویه
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- هنرستان رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- هنرستان پسرانه هنر و رسانه ( ماهر)
یکشنبه 11 شهريور 1397 در 12:02
یکشنبه 11 شهريور 1397 در 12:02
روبان آبی

آموزگارى دانشآموزانش را یکىیکى به جلوى کلاس آورد و چگونگى اثرگذارى آنها را بر خودش بازگو کرد. آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ زد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود: «من آدم تاثیرگذارى هستم.» سپس تصمیم گرفت پروژهاى را در کلاس به اجرا در آورد. او به هر دانشآموز سه روبان آبى داد و از آنها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه کنند.
یکى از بچهها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامهریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبانهاى آبى را به پیراهنش زد و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه هستیم. از شما خواهش میکنم کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینهاش قدردانى کنید. مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رئیسش -که به بدرفتارى با کارمندان زیر دست شهرت داشت- رفت و به او گفت که صمیمانه وی را به خاطر نبوغش تحسین میکند! رییس ابتدا خیلى متعجب شد. اما وقتی مدیر جوان از او اجازه گرفت تا روبان آبى را روى سینهاش بچسباند، با خوشحالی گفت: “البته که میپذیرم.” مدیر جوان یکى از روبانهاى آبى را روى یقه کت رئیسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: “لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید.”
آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١۴ سالهاش نشست و به او گفت: “امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد.” و ماجرا را برای او تعریف کرد. بعد گفت: “میتوانى تصور کنی؟… او فکر میکند که من یک نابغه هستم!” سپس ادامه داد: “او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه میآمدم، به این فکرکردم که این روبان را به چه کسى بدهم. به فکر تو افتادم. بله، من میخواهم از تو قدردانى کنم. مشغله من زیاد است و وقتى شبها به خانه میآیم توجه زیادى به تو نمیکنم. من به خاطر نمراتت که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد میکشم. امّا امشب، میخواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مىخواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بودهاى. تو در کنار مادرت، مهمترین افراد در زندگی من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم.” آن گاه روبان آبى را به پسرش داد. پسرک که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد. او که نمیتوانست جلوى گریهاش را بگیرد و تمام بدنش میلرزید، به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزانی گفت: “پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من نامهاى براى تو و مامان نوشتم که در آن برایتان توضیح دادم که چرا میخواهم به زندگیم خاتمه دهم و از شما خواستم مرا ببخشید. من میخواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشى کنم.”
پدر از پلهها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را در اتاق او پیداکرد.
فردا که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان داد نمیزد و طورى رفتار میکرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثیرگذار بودهاند.
مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامهریزى شغلى کمک کرد. یکى از آنها پسر رئیسش بود.
به علاوه، بچههاى کلاس،درس با ارزشى آموختند: « انسان در هر شرایط و وضعیتى میتواند تاثیرگذار باشد.»
منبع: تأملات یک تربیتپژوه

هشتمین مظلوم
ماه صفر به پایان میرسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریدهایم، تا عاشورا، اربعین، بیستوهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا(ع). اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والامردی که در راه آرمان و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قلههای شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصارۀ ایمان و هدف، آمیزهای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود؛ آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ میطلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد!