- ابتدایی
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- پسرانه حافظان وحی
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- دخترانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه میرداماد
- پسرانه هدایت میزان
- دخترانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه6)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه5)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه4)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه1)
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه7)
- پسرانه هدایت میزان(دوره اول)
- پسرانه هدایت میزان(دوره دوم)
- دخترانه هدایت میزان(دوره اول)
- دخترانه هدایت میزان(دوره دوم)
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- دخترانه حکمت
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور اول
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه سبحان
- دخترانه ستوده
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- دخترانه آیت الله بهجت(شعبه3)
- پسرانه آیت الله بهجت(شعبه2)
- دخترانه حکمت
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- متوسطه دور دوم
- پسرانه امام صادق(ع)
- دخترانه امام صادق(ع)
- پسرانه پیام هدایت
- دخترانه تزکیه
- پسرانه تهذیب اندیشه
- پسرانه جهان آرا
- دخترانه حافظان وحی
- پسرانه حکمت
- پسرانه خواجه نصیرالدین طوسی
- هنرستان خواجه نصیرالدین طوسی
- دخترانه رضویه
- پسرانه رفاه
- دخترانه رفاه
- هنرستان رفاه
- پسرانه روزبه
- پسرانه صلحا
- دخترانه طلوع
- دخترانه مجتهده بانوامین
- دخترانه مشکوه
- پسرانه معلم
- دخترانه معلم
- پسرانه هدایت میزان
- فرهنگ
- پسرانه هدایت میزان
- پسرانه پیام غدیر
- پسرانه میرداماد
- دخترانه میرداماد
- پسرانه صلحا
- هنرستان پسرانه هنر و رسانه ( ماهر)
سه شنبه 23 ارديبهشت 1399 در 00:38
سه شنبه 23 ارديبهشت 1399 در 00:38
ریزشها و رویشها در حکومت امیرالمؤمنین
محمدباقر پورامینی
«ریزش» و «رویش»، دو واقعیت تلخ و شیرینی است که در دوران حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام پدیدار شد. در آن عرصه، گروهی از نامآوران در گرداب گمراهی کشانیده شدند و از آن سوی، تعدادی سیر صعودی داشته و بر ستیغ سعادت جای گرفتند و همراه با ملکوتیان، آسمانی شدند. «ریزشها» مجموعهای از دنیاگرایان بیوفایند که نفاق، کینه، حسد، بیخردی، عدل گریزی، کژ فهمی و صفات نکوهیدة دیگر، آنان را از صف ابرار، ستاند و به تباهی کشاند! «رویشها»، نماد مهر و دوستیاند. آنان نیک سیرتانی هستند که شیدای «یوسف کاروان جانها» گشتند و بر پیمان پیروی و مهرورزی با هم که «باب مدینة محبت» بود، پای فشردند و در برابر توفان تیره و تار دنیاطلبان، چونان کوه، استوار ماندند و بی هیچ تغییر و تبدیلی، راه راست خویش را پاس داشتند. «ریزشها» و «رویشها» در ادبیات سیاسی ما، نامهایی نوآمد هستند. این دو مفهوم، نخستین بار از سوی رهبر معظم انقلاب در آذر ماه 1378 طرح شدند. مقام معظم رهبری ضمن تأکید بر این نکتة مهم که «همة انقلابها، فکرها وجریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند و هم رویش»، به تحلیلی زیبا از روند و علل شکلگیری این دو جریان در دوران «غربت علی علیه السلام» پرداختند و همگان را بر تأمل، مطالعه و بحث پیرامون آن رهنمون ساختند.

دولت عدالت
پس از قتل عثمان، نگاه همگان، به علی علیه السلام بود. ستمدیدگان، حاکمیت عدالت را تنها در حضور او میدیدند. در نگاه آنان، تنها علی علیه السلام میتوانست دین و سنت رسول خداصلی ا... علیه وآله را احیا کند؛ کالبد زخم خوردة اسلام را التیام بخشد و سیمای واقعی حاکمیت عدالت گستر دین را آشکار سازد.
امام، «دولت عدالت» خود را بر ویرانهای بنا کرد که بیست و پنج سال از تخریب تدریجی آن میگذشت. حرکت اصلاحی امام، بر بسیاری از خواصِ فزونخواه و بزرگان قدرت طلب، ناخوشایند آمد و آنان را به مخالفت آشکار با آن حضرت کشاند؛ ولی فروغ امید را در دل حقیقت جویان و ستم دیدگان، روشن ساخت و زمینة «رویش» مردان حماسه و ایثار را فراهم آورد. آشنایی با ماجرای بیعت، اقدامهای اصلاحی امام و مشکلات فراوان دوران حکومتش، زمینة مردم شناسی آن عصر به شمار میآید.
جامعة سال سی و پنج هجری، چون جامعهای جاهلی مینمود و از تعادل اخلاقی، فاصلة بسیاری داشت. این فاجعه، در روش خلفا ریشه داشت. آن چه امام را به پذیرش حکومت کشاند، نجات دین و اصلاح وضعیت جامعه بود و تحقق این هدف، به دگرگونی و نوسازیِ همه جانبه نیاز داشت.
بیشک حرکت اصلاحی امیرمؤمنان علیه السلام با خواست و منافع گروهی از بیعت کنندگان و قدرتمندان، سازگار نبود و بدین سبب، تهدیدها، بیمهریها، سستیها، پیمان شکنیها و فتنهها، یکی پس از دیگری آشکار شد. ثمرة حضور امام در صحنة سیاست، استواری دین بود.
دل دادگی و دل تنگی
فراز و فرود تحولات در عهد امام علی علیه السلام، شخصیت یاران حضرت را شکل داد. در آن آزمون ایمان و عشق، گروهی فیض صعود یافتند و «با حق، رخت به خانة آخرت بردند» و دستهای دیگر، به گرداب سقوط فرو غلتیدند. دل دادگی ودل تنگی، تفسیر ارتباط امام با یاران مهربان و نامهربان است.
یار مهر
«محبت»، رمز پیوند یاران، با علی علیه السلام بود. این کیمیا، همراهانی باصفا، صمیمی و حماسهساز، ساخت و آنان را در انجمن «یاران مهر»، گرد آورد. آنان بر مبنای یک عقیده و فکر مقدس، پیرامون امام گرد آمدند؛ دوستی خویش را با گوهر معنویت، آذین بستند و بر این «دوستی معنوی»، تا ابد پایدار ماندند. رمز جاذبة علی علیه السلام آن بود که پیوندی الهی داشت و ایمان و اخلاص به وی، جذبة خدایی ایجاد میکرد. انسان در ژرفنای دل، با حق، پیوستگی دارد و چون علی علیه السلام را مظهر صفات حق میبیند، به او عشق میورزد و به دلیل جاودانه بودن حق دوستی، مهر علی علیه السلام نیز جاودان است.
جار جور
حکایت مردم نامهربان، حکایت نفاق، ستم، دنیاگرایی، قدرت طلبی، ثروت اندوزی، پیمان شکنی و خودمحوری بیخردانی است که با محبت، بیگانه شده، به صبح کاذب، دل بستند و دوستی با علی علیه السلام را که بر مبنای منافع و مطامع شکل گرفته بود، به دشمنی تبدیل کردند. در نظر پیامبرصلی ا... علیه وآله، کسی به علی علیه السلام بغض نمیورزد؛ مگر این که منافق، فاسق یا دنیاگرا باشد.
خوشنمایی زیورهای دنیا، دیدگان حق گریزان را فریفت و دلهایشان را تیره ساخت؛ به گونهای که بر امام خوبان، شوریدند. مقام معظم رهبری در تبیین جریانهای مقابل حکومت علوی، چنین میفرماید:
«ناکثین و مارقین، جبههی داخلی و خودی بودند؛ منتها خودیهای فریب خورده و به دام افتاده -یا به دام ثروتطلبی و مقامخواهی و عقدههای خودشان یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصبهای خودشان- اما جبهة قاسطین، جبهه دشمن بود، جبهة آشتی ناپذیر بود؛ جبههای بود که با جبهة علوی، نمیساخت؛ در هیچ شرایطی هم نمیساخت. هر چه او عقب میرفت، این، یک قدم جلو میآمد؛ جز در میدان جنگ، نقطة تلاقی با هم نداشتند».
حکایت «ریزش» و «رویش»
«ریزش»، برآیند نفاق، حسد، عقده، گریز از عدل، بیخردی و کژفهمی بود. و از آن سو، اکسیر محبت، «رویش» پدید آورد و بصیرت، آن را معنا بخشید. امیرمؤمنان علیه السلام در کنار غصه بر ریزشها، از حماسه آفرینی و وفاداری رویشها، به خود میبالید. رهبر معظم انقلاب با طرح این مفاهیم، چنین میفرماید:
«همة جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش. شما به صدر اسلام نگاه کنید؛ ببینید آن کسانی که در دوران غربت اسلام و غربت علی علیه السلام، از امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع کردند، چه کسانی بودند؟ اینها سابقه دارهای اسلام نبودند، سابقه دارهای اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبن ابی وقاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی علیه السلام را تنها گذاشتند. بعضی از اینها در مقابل علی علیه السلام ایستادند، اینها ریزشها بودند؛ اما رویش کدام است؟ رویش، عبدا... بن عباس است؛ محمدبن ابیبکر است؛ مالکاشتر است؛ میثم تمار است.
اینها رویش جدیدند... بله، ممکن است ریزش پیدا کنند که البته مایة تأسف است. وقتی به امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. غصّه دارد که کسانی ریزش پیدا کنند که یک روز پای سفرة امام زمان، پای سفره اسلام و قرآن، نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند».
غُصّه ریزشها
«غُصّه ریزشها» حکایت غم بار بیوفایی دنیاگرایان است؛ آنان که پیشینة خود را باختند؛ با اهل دنیا ساختند؛ از مدار حق، دور افتادند؛ با نماد دین، درگیر شدند و سرانجام، «عار» و «خشم کردگار» را برای خود، ماندگار ساختند. از میان این افراد، میتوان از چهرههایی همچون ابوموسی اشعری، اشعث بن قیس، زبیر بن عوام، شبث بن ربعی، طلحه بن عبیدا...، عایشه، نجاشی (مقیس بن عمرو)، نعمان بن عجلان و یزید بن حجیّه نام برد که در این جا، نگاهی گذرا به زندگی دو تن از این چهرهها خواهیم انداخت.
1. زبیر بن عوام
زبیر، عمهزاده پیامبراکرم صلی ا... علیه وآله و امام علی علیه السلام بود و از پیشگامان پذیرش اسلام به شمار میآمد. او در تمام جنگهای عهد رسول ا... صلی ا... علیه وآله حضور داشت و بارها مجروح شد. زبیر، پس از رحلت رسول ا... صلی ا... علیه وآله از بیعت با ابوبکر امتناع کرد و او در شمار اصحاب خاص علی علیه السلام جای گرفت و در خاک سپاری حضرت زهراسلام ا... علیها حضور داشت.
زبیر یکی از اعضای شورای شش نفرة منتخب عمر، برای تعیین خلیفة سوم بود و در عهد عثمان، ثروت بسیار به چنگ آورد. او یکی از رهبران شورش برضد عثمان بود. پس از قتل عثمان، زبیر با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کرد. او گمان میکرد که امام، فرمان روایی عراق را به او میسپارد؛ اما بر خلاف انتظار، علی علیه السلام وی را منصب و امارتی نداد و حتی او را از امتیازات گذشتهاش نیز محروم ساخت. زبیر همراه دوستش طلحه، بیعت شکنی کرد و بنای مخالفت و شورش نهاد.
زبیر از امام جدا شد و همراه طلحه و گروهی از ناکثان، به عراق رفت. مهمترین شعار زبیر و دوستانش، خونخواهی عثمان بود. آنها با این بهانه، شوریدند و نبرد جمل را سامان دادند. امام علی علیه السلام برای آن که با او اتمام حجت کرده باشد، توسط صعصعه نامة مشترکی برای زبیر و طلحه فرستاد. آن حضرت در مرحلة بعد، نامهای به ابن عباس داد تا به زبیر رساند. تلاشهای ابن عباس نیز ناکام ماند و زبیر از میدان کناره نگرفت. امیرمؤمنان علیه السلام خود تصمیم گرفت با زبیر گفت وگو کند.
امام پرسید: علت این سرکشی چیست؟
زبیر پاسخ داد: تو را برای این کار، شایستهتر از خود نمیدانم.
امام فرمود: آیا من شایسته این کار نیستم؟ آیا به خاطر داری روزی را که پیامبرصلی ا... علیه وآله از قبیله بنیغنم عبور میکرد؛ به من نگریست و خندید و من نیز خندیدم. تو به پیامبر گفتی: علی علیه السلام از شوخیاش دست بر نمیدارد. پیامبرصلی ا... علیه وآله به تو گفت: به خدا سوگند! تو ای زبیر با او میجنگی و در آن حال، ستمگر خواهی بود.
زبیر گفت: صحیح است و اگر این ماجرا را به خاطر داشتم، هرگز به این راه نمیآمدم.
او پس از سخنان امام، از میدان گریخت و سرانجام، توسط ابن جرموز کشته شد.
2. طلحه بن عبیدالله
او از یاران نامدار رسول خدا صلی ا... علیه وآله بود و پیش از هجرت به مدینه، با زبیر، پیمان برادری بست. پس از رحلت رسول ا... صلی ا... علیه وآله، خلفا، جایگاهش را پاس میداشتند. طلحه از سوی عمر، در شورای شش نفرهی تعیین خلیفه، شرکت داده شد و در عهد عثمان، به ثروت کلانی دست یافت. خلیفة سوم، اموال و داراییهای بسیار به او داد و پنجاه هزار درهم بدهیاش را بخشید.
عثمان با طلحه، پیوند دوستی داشت؛ امّا گذشت زمان، علاقهی آنها را به کدورت تبدیل کرد؛ تا جایی که تاریخنگاران، طلحه را دشمن عثمان نگاشتهاند. او برای به چنگ آوردن خلافت که سخت بدان علاقه داشت، نامههایی به بصره، کوفه و شهرهای مختلف فرستاد و مردم آن سامان را به کشتن عثمان، ترغیب کرد. طلحه هنگام محاصرة خانة عثمان، رئیس محافظان خانه بود و اجازة ورود اشخاص و آذوقه و آب نمیداد.
با مطرح شدن امام علی علیه السلام برای تصدی خلافت، طلحه نخستین فردی بود که با وی بیعت کرد؛ بدان امید که امتیازات ویژهای از وی ستاند. او در پیفرمانروایی یمن بود؛ اما رفتار عادلانة امام در قطع مزایای ویژه، طلحه را چون دوستش زبیر، به پیمان شکنی و سرانجام، جنگ جمل کشاند. خونخواهی عثمان، مهمترین بهانهی طلحه بود.
پیش از آغاز جنگ، صعصعه نامهای از سوی امام به طلحه داد و ابن عباس نیز مأموریت یافت با وی گفت وگو کند. پس از بازگشت ابن عباس، امام مصمم شد خود با طلحه سخن گوید. بنابراین، در میدان جنگ، وی را فرا خواند و فرمود: آیا با من بیعت نکردی؟ طلحه گفت: شمشیر بر سرم بود! امام فرمود: مگر نمیدانی من هیچکس را بر بیعت وادار نکردم؟ اگر وادارکننده به بیعت بودم، سعد وقاص، ابن عمرو محمد بن مسلمه را مجبور میساختم. آنان از بیعت کناره گرفتند و من نیز آنان را رها کردم.
امام به طلحه فرمود: «ای ابومحمد! یاد داری که رسول خدا صلی ا... علیه وآله دربارة من فرمود: «اللهم وال منوالاه و عاد من عاداه»؟ تو اول کسی بودی که با من بیعت کردی و سپس پیمانشکستی».
طلحه استغفار کرد و گفت: اگر به خاطر آورده بودم، خروج نمیکردم.
زمانی که جنگ آغاز شد، طلحه، نخستین قربانی بود. مروان بن حکم با آن که در جنگ جمل همراه طلحه بود، طلحه را به قتل رساند و انتقام عثمان را از وی گرفت!
قِصّه رویشها
«قصّه رویشها»، روایت مهر و ایثار است؛ حکایت نیک بختانی که هنرمندانه بر جادهی اسلام ثابت قدم ماندند؛ روان خویش را با هوسهای تیرهی مادی نیالودند؛ به وقت نیاز، از «حاشیه» به «متن» آمدند؛ با ارباب محبت، پیمان وفا بستند و سرانجام، «جام شیرین سعادت» را از مولایشان ستاندند. از این افراد نیز میتوان به چهرههایی چون ابوذر غفاری، اصبغ بن نباته، حُجر بن عدِّی، خُزَیمه بن ثابت (ذوالشهادتین)، صعصعه بن صُوحان، عبدا... بن عباس، عمّار یاسر، قیس بن سعد، مالک اشتر، مالک بن تیِّهان، محمدبن ابی بکر، میثم بن یحیی (تمّار) و هاشم بن عتبه (مِرقال) اشاره کرد که در این مقال، نگاهی گذرا به زندگی برخی از آنان خواهیم انداخت.
1. أبوذر غِفاری
نام او جُندب بن جُناده بود. جندب که پیش از اسلام نیز از پرستش بتها کناره میگرفت، با نزول دین اسلام، بدان گروید و تا آخر عمر، بر صراط مستقیم استوار ماند. ابوذر را در پارسایی، راست گویی، علم و عمل، سرآمد همگان دانستهاند.
ابوذر غفاری، پس از رحلت رسول ا... صلی ا... علیه وآله از راه آن حضرت منحرف نشد؛ بر دفاع از ولایت علی علیه السلام پای فشرد و هرگز از وی جدا نشد. او آشکارا از امام دفاع میکرد و علی علیه السلام را قوام دین میدانست.
در دوران خلافت عثمان، خلیفه، ابوذر را از فتوا نهی کرد؛ اما او گفت: اگر تیغ بر گلویش گذارند، از نقل سخنان رسول خدا صلی ا... علیه وآله خودداری نخواهد کرد.
ابوذر کوشید عثمان را از اسراف باز دارد. خلیفه، او را به فتنهگری متهم کرد و گفت: دوست داری میان ما فتنه افکنی. ابوذر، با استناد به آیة کنز بر عثمان سخت میتاخت. عثمان نیز دربارة مسائل مالی خود با ابوذر درگیر شد. سرانجام عثمان برای خاموش ساختن فریاد یارِ نامی پیامبرصلی ا... علیه وآله، او را به شام فرستاد. ابوذر در آن جا نیز از اعتراض و انتقاد باز نایستاد و تصرفات معاویه در اموال عمومی را نادرست خواند. معاویه از اعتراضات ابوذر به خشم آمد و ابوذر را که نحیف و کهن سال بود، بر شتری بی جهاز نشاند و شتابان به سمت مدینه برد؛ به گونهای که رانهایش مجروح شد.
در مدینه، عثمان در حضور اصحاب، ابوذر را به سبب نقل حدیثی که خوشایندش نبود، دروغگو خواند. حضرت علی علیه السلام به دفاع برخاست و از رسول خدا صلی ا... علیه وآله چنین نقل کرد: «آسمان سبز بر هیچکس سایه نیفکند و زمین تیره هیچکس را برنگیرد که راستگویتر از ابوذر باشد».
سخن امام علی علیه السلام خشم عثمان را برانگیخت. او به امام جسارت کرد و دستور داد ابوذر را، به ربذه تبعید کنند. امام، پس از اطلاع از این ستم، بر ابوذر گریست و همراه فرزندانش و یارانی چون عمّار، عقیل و عبدا... جعفر، به بدرقهاش شتافت.
چون امام به تبعید ابوذر و برخورد ناشایست خلیفه با وی اعتراض کرد، عثمان به او گفت: تو خود سزاوار تبعیدی و نخست باید تو را از شهر بیرون کرد!
سرانجام ابوذر در سال 32 هجری در ربذه وفات یافت و توسط نیک مردانی چون مالک اشتر که از آن محل میگذشتند، به خاک سپرده شد.
2. مالک اشتر
مالک فرزند حارث نخعی بود و در کوفه میزیست. نخستین حضور ثبت شدة او، درجنگ یرموک و فتح دمشق است. در این نبرد، تیری گوشة چشم وی را مجروح ساخت و از آن پس، ایشان به «اشتر» شهرت یافتند.
مالک پس از قتل عثمان، مردم را به بیعت با علی علیه السلام دعوت کرد و تمام توان خود را در خدمت امام علیه السلام قرار داد. هنگام بسیج کردن مردم برای شرکت در جنگ جمل، چون ماجرای سستی و کارشکنی اشعری به گوش مالک رسید، بیدرنگ به کوفه شتافت؛ مرکز حکومت را تصرف کرد و ابوموسی را از آن جا بیرون راند. فرزند حارث در جنگ جمل، دلاوریهای بسیار نشان داد.
امیرمؤمنان علیه السلام، در آستانة جنگ صفین، فرمان امیری برای مالک صادر کرد. فرزند حارث، محور جنگ جویان صفین بود و نبردش روح حماسه در سپاهیان میدمید. نقش او در تشویق و ترغیب سپاه، استثنایی بود.
چون سپاه معاویه قرآنها را بر نیزهها آویختند و فریب خوردگان با تهدید از امام خواستند که اشتر را بازخواند، مالک که نزدیک خیمه فرماندهی معاویه شمشیر میزد، به فرستادة امام گفت: آثار فتح، پدید آمده و همین لحظه ظفر خواهیم یافت؛ توقف فرمای و مرا باز مخوان. سرانجام به وی خبر دادند که امنیت جانی امیرمؤمنان علیه السلام به خطر افتاده است. مالک شمشیر افکند و بازگشت.
مالک، پس از بازگشت از صفین، دیگر بار به حکومت جزیره گماشته شد. چون کار بر محمدبن ابیبکر در مصر تنگ شد، امام، مالک را فراخواند. با آمدن فرزند اشتر، امیرمؤمنان علیه السلام بیدرنگ فرمان معروف «عهدنامة مالک» را به او داد و وی را به حکومت مصر منصوب کرد.
چون معاویه از خبر انتصاب مالک آگاه شد، به مسئول خراج ناحیهی قلزم نامه نوشت و از وی خواست که مالک را از میان بردارد و در برابر، باقی ماندة خراج را نپردازد. او نیز مالک را به وسیلة عسل، مسموم ساخت. وقتی خبر شهادت مالک به کوفه رسید، حضرت بسیار اندوهناک شد؛ با صدای بلند گریست و تا چند روز، آثار غم بر چهرهاش نمایان بود.
امیرمؤمنان علیه السلام، بر فراز منبر، از مصیبت بزرگ شهادت مالک چنین یاد کرد:
«انّا لله و انّا الیه راجعون. ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است. خدایا! من مصیبت اشتر را در راه تو حساب میکنم؛ زیرا مرگ او، از مصائب بزرگ روزگار است. رحمت خدا بر مالک باد. او به پیمان خود وفا کرد و عمر خود را به پایان رساند و پروردگار خود را ملاقات کرد. با این که پس از پیامبر خود را آماده ساخته بودیم بر هر مصیبتی صبر کنیم، با این حال میگوییم: مصیبت مالک، از بزرگترین مصیبتهاست».

هشتمین مظلوم
ماه صفر به پایان میرسد. شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است. از آغاز محرم، سرشک غم باریدهایم، تا عاشورا، اربعین، بیستوهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا(ع). اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والامردی که در راه آرمان و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قلههای شرف و وادی رستگاری رهنمون شد. هشتمین مظلوم، عصارۀ ایمان و هدف، آمیزهای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود. او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود؛ آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ میطلبید. آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد! وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد!